به گزارش اکو ایران: ساختارهای سیاسی بالاخص قدرت های بزرگ گاها سیاست هایی را اتخاذ می کنند که نه تنها به تنش ها در داخل منجر می شود بلکه پس لرزه های تصمیم هایشان می تواند یک منطقه و یا جهان را هم درگیر کند.

درباره چرایی اتخاذ سیاست های اشتباه در ساختار سیاسی بحث های متفاوتی مطرح شده است. غالبا آنگونه که ناظران و تحلیلگران می گویند در ساختارهای سیاسی باز به واسطه آن که تیم های مشاوره حق آزاد بیان و اندیشه خود را دارند و بدون هراس از مجازات قادرند سیاست اتخاذ شده حاکم را به چالش بکشند، اصلاح اشتباه های سیاسی امکان پذیر است. اما این فرضیه  درباب نظام های سیاسی بسته قابل تبیین نیست.

با این همه استفان والت، نظریه پرداز روابط بین الملل و استاد دانشگاه هاروارد باور دیگری دارد و با انتشار یادداشتی تحت عنوان« چرا حکومت ها از ریل خارج می شوند» در نشریه فارین پالسی با استناد به تصمیم های اشتباه اتخاذ شده در آمریکا و بریتانیا، ضمن به چالش کشیدن تحلیل فوق به چرایی اتخاذ تصمیم های سیاسی نادرست در ساختار سیاسی  باز و بسته پرداخته است. ترجمه این یادداشت توسط اکو ایران در دو بخش منتشر می شود، بخش دوم آن تحت عنوان« صداهایی که شنیده نشد» در ادامه منتشر می شود:

مخالفان بی صدا

دلیل این همه خطاهای سیاسی برجسته چیست؟ دلایل زیادی  برای ارائه توضیح های احتمالی وجود ندارد. بیهودگی رهبری فردی، افکار واهی، عدم اطمینان ذاتی که بسیاری از حوزه های سیاست را احاطه کرده، فشارهای سیاسی داخلی، تکیه بر ایده های منسوخ و غیره( در موارد مشابه، شکست خلیج خوک ها، بحران جولای 1914 یا جهش بزرگ مائو تسه تونگ) می توانند بخشی از دلایل باشند.

اما از منظر من روشن ترین و قانع کننده ترین توضیح، یک استدلال قدیمی است: آنچه به نظر می رسد در همه این همه موارد رخ داده و آن اتکای رهبر به دایره کوچک و بسته ای از مشاوران است که یا همه یکسان فکر می کنند یا از ترس، مخالفتی ندارند. تنبیه شدن و طرد شدن از حلقه درونی نیز موثر است. والتر لیمپن یک بار هشدار داد: جایی که همه یکسان فکر می کنند، هیچکس زیاد فکر نمی کند.

به عنوان نمونه، در مورد عراق تصمیم به حمله توسط گروه نسبتا کوچکی از نومحافظه کاران در داخل و خارج از دولت ایالات متحده اتخاذ شد که موفق شدند بوش و معاون رئیس جمهور، دیک چینی را متقاعد کنند که صدام حسین، رهبر عراق یک تهدید مرگبار است، سرنگونی اش آسان است و انجام این کار موجی از تحولات مطلوب در سایر نقاط خاورمیانه و احتمالا فراتر از منطقه را به دنبال خواهد داشت. صداهای مخالف در داخل دولت بوش در چنین شرایطی نادیده گرفته شدند یا مورد تحقیر قرار گرفتند.

به طور مشابه تراس و کوارتنگ از منظر ایدئولوژیک به یک برنامه اقتتصادی کوتاه مدت متعهد بودند که شایستگی آن در بهترین حالت مشکوک بود و کاملا با وضعیت اقتصادی کنونی بریتانیا مغایرت داشت. این دو نه تنها علنا تخصص نهادهای اصلی اقتصادی را رد کردند بلکه توانستد رقم بودجه را با طرح خود جهت کاهش مالیات برای ثروتمندان و پیشنهادهای مخارج جدید بزرگ ارائه کنند و تا انجا پیش رفتند که تام اسکالر، کارمند ارشد دولتی فعال در خزانه داری را هفته قبل از اعلام برنامه هایشان اخراج کردند.آنها با تحقیر تفکر ارتدوکس، متقاعد شده اند که بینش منحصر به فردی در مورد راه صحیح رفع مشکلات اقتصادی بریتانیا دارند. پس به عبارتی با چشمانی باز بر فراز صخره ها قدم زدند.

پادزهر خطاهای پوتین

به نظر می رسد پوتین نیز دست به اقدام مشابهی زده است. اگرچه اطلاعات موثق درباره استدلال او کمیاب است و ما دقیقا نمی دانیم که پوتین چه توصیه هایی قبل یا یعد از شروع جنگ دریافت کرده است، با این همه به نظر می رسد که او به شکل فزاینده ای خود را منزوی کرده، پوتین با تکیه بر دامنه کوچک شده مشاوران همفکر خود و همچنین با استناد به موفقیت های گذشته اش در سوریه، گرجستان، کریمه و جاهای دیگر بدون در نظر گرفتن بهبودی وضعیت روسیه پس از دوران ریاست بوریس یلتسین، احتمالا احساس خطاناپذیری اش تقویت شده و به او حس اغراق آمیزی از انچه روسیه می توانست با وجود ناتوانی اقتصاد اش انجام دهد، داده است.

ساختار نظامی روسیه نیز از یک مشکل بوروکراتیک کلاسیک رنج می برد؛ افراد بالادست( فرماندهان و ژنرال های ارشد) اطلاعات دقیقی ندارند چرا که زیردستان از مجازات شدن می ترسند، بنابراین تصمیم ها را زیر سوال نمی برند و از ارائه اخبار بد خودداری می کنند یا شکست ها را نمی پذیرند. این مشکل مختص ساختارهای استبدادی نیست( هرچند در چنین ساختارهایی این وضعیت بدتر هم می شود)، اما ناتوانی روسیه در تطبیق استراتژی اش، بسیج موثر دارایی ها و تنظیم اهداف جنگی اش  با واقعیت های میدان نبرد چشم گیر است.

پوتین نه تنها درباره آنچه ارتشش در آغاز جنگ می توانست انجام دهد، اغراق کرد،بلکه تا به امروز این اشتباه را تکرار کرده است. از آنجایی که پوتین را بالغ می دانند، این گام های اشتباه پی در پی نشان می دهد که او یا اطلاعات دقیقی دریافت نمی کند یا از پذیرش اخبار بد امتناع می کند.البته هر دو گزینه هم محتمل است.حال سوال این است: آیا پادزهری برای این مشکل وجود دارد؟ متاسفانه نه.

صداهایی که شنیده نشد

هیچ نوع حکومتی به طور کامل در برابر یک قطار در حال غرق شدن محافظت نمی شود و هیچ اقدام پیشگیرانه ای کاملا اشتباه نیست. پادزهر آشکار، گنجاندن دیدگاه های متضاد در گروه تصمیم گیر است اما هنوز هیچ تضمینی وجود ندارد که صداهای مخالف شنیده شوند. ارزش واقعی تیم های تصمیم گیری متنوع تر و سیستم های سیاسی بازتر این نیست که آنها هرگز اشتباه نمی کنند، بلکه این است که احتمال اصلاح اشتباه های سیاستی از زمانی که مشخص شود کار نمی کنند، بیشتر می گردد.

( تصمیم تراس برای تعدیل جزئی برنامه هایش پس از اشکار شدن اشتباه او، این ویژگی را به خوبی نشان می دهد. هرچند می توان استدلال کرد که او هنوز آنطور که باید حرکت نکرده است).از آنجایی که همه انسان ها خطاپذیر هستند، دولت ها از هر نوعی اشتباه دور نخواهند بود. اما سیستم های سیاسی که جریان ازاد اطلاعات را تشویق می کنند و برای ایده های جدید باز هستند احتمالا زمانی اشتباهی مرتکب شده اند، آن را شناسایی کرده و برای فرمول بنددی جایگزین مجهزتر هستند به همین دلیل است که من هنوز نگران برخی از ارتدوکس های پایدار چون تشکیلات سیاست خارجی ایالات متحده هستیم؛ ساختارهایی با تمایل به حمله و به حاشیه راندن کسانی که تصمیم هایشان را زیر سوال می برند؛ ساختارهایی که ازاشتباه های گذشته خود درس نمی گیرند.