اگر اسراییل بخواهد بر پایه اصول مرتبط با بازدارندگی عمل کند،باید به این گزاره وفادار باشد:«اگر می خواهید مطمئن شوید که دیگر رقیب این کار را نخواهد کرد، 10 برابر بیشتر به او ضربه بزنید.»بر این اساس گزینه های پیش روی اسرائیل جهت ترمیم بازدارندگی، حمله به تاسیسات هسته ای و زیرساخت های مهم خواهد بود؛اما به اعتقاد من اسراییل نیز همچون ایران در زیر آستانه جنگ عملیات خود را به انجام خواهد رساند.(یعنی به جای حمله از سمبلیسم حمله استفاده می کند) اما برای اقامه این استدلال دلایلی دارم؛ دلیل اول قرار گرفتن نیروهای محور مقاومت در حوزه های پیرامونی اسرائیل است؛ عراق و سوریه و فلسطین سه نقطه مهم است اما از آن مهمتر حزب الله لبنان در شمال است. حزب الله به عنوان نگین تاج شبکه بازدارندگی ایران بطور حتم منتظر خواهد شد که اسراییل عملیات خود را انجام دهد و در صورت شدت بالا و آسیب زیاد به سرزمین اصلی، دست روی دست نخواهد گذاشت و وارد میدان خواهد شد. گشایش جبهه سوم نبرد آن هم در حوزه پیرامونی برای اسرائیلی‌ها درموقعیت فعلی اصلا خوشایند نیست. اسرائیلی ها اکنون ترجیح می دهند به جای ایران با نفوذ منطقه ای آن مقابله کنند و بخش بزرگی از امکانات و منابع خود را صرف این مساله کنند.(گزینه اولویت دار، منازعه با ایران و متحدان اش در عراق و سوریه و لبنان در منطقه خاکستری است).از طرف دیگر جنگ با حماس هم ادامه دارد و برآورد دستگاههای حکومتی اسرائیل این است که حمله چهاردهم آوریل اولویت توجهات بین المللی را از فلسطین به سمت ایران جلب کرده است؛ پس احتمالا آنها می توانند در آینده بسیار نزدیک عملیات خود را علیه حماس از سربگیرند.

پارامتر دیگر جنگ شش ماهه با حماس هم به اقتصاد اسراییل آسیب رسانده است و هم افکار عمومی را در سرزمین های اشغالی از جنگ خسته کرده است؛ به قول برخی کارشناسان آمریکایی « افراد عادی در اسرائیل به‌طور ملموس می‌خواهند به زندگی عادی‌تری بازگردند». در عین حال ماهیت جنگ در غزه به موقعیت اسراییل در حوزه های بین المللی آسیب رسانده و روابط با ایالات متحده و سایر متحدان را تحت تاثیر قرار داده است. همه این ها اسراییل را وادار می کند که تا جای ممکن از گسترش جنگ پرهیز کند. در عین حال نباید فراموش کرد که ادراک اسراییل از عملیات 14 آوریل باخت کامل و مطلق نیست و نشانه هایی از سفیدی نیز در آن می بیند.(از جمله عملکرد سیستم پدافند هوایی اش)به همین دلیل هم اسراییل انگیزه قوی در این مرحله برای پاسخ پرشدت ندارد.

اما در این میان موضع ایالات متحده هم بسیار اهمیت دارد. به نظر می رسد اسراییل تحت فشارهای زیادی از دولت بایدن قرار دارد که پاسخ به ایران از حد مشخص و کنترل شده ای فراتر نرود؛دلیل آن واضح است برداشت آمریکا این است که پاسخ پرشدت بر پایه موازین بازدارندگی حتما به جنگ بزرگ منطقه ای ختم خواهد شد و در این صورت در سال انتخابات نیروهای آمریکایی را در منطقه ای که افکار عمومی این کشور بسیار به آن بدگمان است،درگیر خواهد کرد. همچنین در این شرایط بازارهای بین المللی نیز متلاطم می شود و موقعیت منطقه ای متحدان عرب واشنگتن برای پیگیری پروژه عادی سازی با اسراییل پیچیده تر خواهد شد و آنها احتمالا در معرض آسیب های بی شماری قرار خواهند گرفت.

بر این اساس برای اسراییل بهترین سناریو انجام اقدامی غیر تحریک آمیز و زیر آستانه جنگ است؛ یعنی همانطور که ایران با نمایش قدرت اش جهت تهدید به تشدید تنش در آینده تلاش کرد خطوط قرمز جدید خود را ترسیم کند؛ اسراییل نیز البته با کاری متفاوت اما با همین پیامد ورود خواهد کرد. بنابراین گزینه عقلانی برای اسراییل همچون ایران تهدید به تشدید تنش نه عمل کردن به آن خواهد بود. با این همه هرچه مارپیچ کنش و واکنش میان این دو بازیگر تداوم یابد، تعداد عوامل و متغیرها در فهرست محرک ها برای بروز جنگ افزایش خواهد یافت و ما رسما وارد مارپیچ با شیب تند خواهیم شد.این یعنی افزایش چشمگیر آشفتگی و عدم اطمینان و در این صورت تنها یک اشتباه محاسباتی می تواند دو بازیگر را از منطقه خاکستری به بیرون پرتاب کند. با این همه اجازه بدهید ریسک کنم و همچنان تداوم منازعه درمنطقه خاکستری را به عنوان محتمل ترین سناریو در نظر بگیرم. دو بازیگر همچنان از انگیزه های قوی برای ادامه بازی در منطقه نه جنگ و نه صلح برخوردارند و در عین حال هزینه‌ها و محدودیت‌های جدی برای ورود به عرصه جنگ با یکدیگر پیش روی خود می‌بینند