به گزارش اکوایران، با افزایش تنش‌های چین و ایالات متحده، بحث زیادی میان کارشناسان درباره جنگ سرد جدید بین این دو وجود دارد. مقامات آمریکا نیز نشان داده‌اند که به چنین رابطه‌ای با پکن فکر می‌کنند.

جنگ سرد جدید و قدیم

به نوشته پایگاه الجزیره، وضعیت امروز سیاست و اقتصاد جهانی کاملاً با دوران پس از جنگ جهانی دوم متفاوت است. در آن زمان، کشورها در منگنه بوده و باید طرفی را انتخاب می‌کردند.

البته جنبش غیرمتعهدها وجود داشت که استعمارزدایی را ترویج می‌کرد و به دنبال جلوگیری از تشدید جنگ هسته‌ای بین اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده بود، اما بسیاری از اعضای جنبش هنوز مجبور بودند یک جناح را انتخاب کنند.

اینکه یک کشور در کدام حوزه نفوذ قرار می‌گیرد نه تنها توسط ایدئولوژی و منافع رهبران سیاسی، بلکه با تهدید و اجبار قدرت‌های بزرگ نیز تعیین می‌شد. در واقع، در طول جنگ سرد، واشنگتن و مسکو از کودتاها و شورش‌ها در آفریقا، آمریکای لاتین و آسیا حمایت کرده و به دنبال این بودند که کشورها را به حوزه‌های نفوذ خود سوق دهند.

امروزه توانایی ابرقدرت‌ها برای امکان تغییر رژیم بدون تبعات کمتر وجود دارد؛ چرا که در معرض واکنش شدید و فوری افکار عمومی جهانی قرار گرفته با وجود تکنولوژی و رسانه‌های اجتماعی، اثر آن چندبرابر می‌شود.

همچنین، چین بر خلاف اتحاد جماهیر شوروی، نه تنها یک رقیب استراتژیک برای ایالات متحده است، بلکه یک رقیب اقتصادی نیز به شمار می‌آید. این به آن معنی است که کشورهایی که در میان رقابت چین و ایالات متحده گیر افتاده‌اند، نه تنها در زمینه دفاعی، بلکه از نظر اقتصادی نیز می‌توانند برای گرفتن امتیاز چانه‌زنی کنند. همچنین جهانی‌شدن باعث شده که اتحادهای بی‌قیدوشرط، سخت‌تر شود. امروزه، انتخاب یک طرف به معنای پشت‌کردن به منافع اقتصادی حاصل از سرمایه‌گذاری و تجارت با جناح دیگر است.

به همین دلیل بعید است که تاریخ تکرار شده و جنگ سردی مشابه آنچه در قرن گذشته رخ داد، اتفاق بیفتد. تنش آمریکا و چین در عرصه جهانی به شیوه‌ای متفاوت ظاهر شده است. برای مثال، همسویی و اتحاد انحصاری نیست؛ زیرا دولت‌ها سعی می‌کنند در یک حوزه با یک قدرت و در حوزه دیگر با رقیب آن تعامل کنند. یعنی روند جهانی‌زدایی که برخی ناظران درباره آن هشدار داده‌اند بعید است در سال‌های آینده اتفاق بیفتد.

در عوض، چیزی که احتمالاً شاهدش باشیم جهانی‌شدن مجدد است. به این معنا که جهانی‌شدن مسیر جدیدی را طی می‌کند که به واسطه پیشرفت‌های تکنولوژیکی با پیوستگی جهانی تعریف شده و دیگر صرفاً ناشی از منافع تجاری و سرمایه‌ای نیست.

به عبارت دیگر، روندی که قبلاً زنجیره‌های تأمین جهانی را ایجاد کرد و قدرت‌های بزرگ و کشورهای کوچک‌تر را درگیر روابط تجاری نزدیک کرد، در حال تغییر بوده تا واقعیت‌های جدید جهانی را نشان دهد.

موج جدید جهانی‌سازی

تنش ایالات متحده و چین و تلاش آن‌ها برای انزوای اقتصادی یکدیگر بر تصمیمات تجاری و سرمایه‌گذاری تأثیر می‌گذارد. اکنون ابرقدرت‌ها ملاحظات جدیدی در روابط تجاری خود دارند؛ مانند امنیت عرضه و پاداش برای کشورهای شریک. ایالات متحده و متحدانش استدلال می‌کنند که برون‌سپاری تولید در صنایع کلیدی به چین و وجود سطح بالای یکپارچگی فناوری شرکت‌های چینی در کشورهایشان، امنیت ملی را تهدید می‌کند. به همین دلیل، آنها انتقال چنین صنایعی را به کشورهای دیگر آغاز کرده‌اند که اگرچه ممکن است نفع اقتصادی زیادی برای آن‌ها فراهم نکنند، اما از نظر سیاسی قابل اعتمادتر خواهد بود.

بنابراین، کشورهای کوچک و متوسط برای کمک به این فرآیند «جداسازی» یا «محروم‌کردن»، همان‌طور که اورسولا وان‌در لاین، رئیس کمیسیون اتحادیه اروپا اخیراً آن را توصیف کرده است، با سرمایه‌گذاری و تجارت پاداش دریافت می‌کنند. اکنون کشورهای کوچک‌تر به جای اخذ مالیات کمتر از شرکت‌های خارجی و کاهش هزینه‌های تجارت، می‌توانند از این رانت‌های جدید ژئوپلیتیکی قدرت‌های بزرگ استفاده کنند که باید سرمایه سیاسی و اقتصادی بسیار بیشتری را برای به‌دست‌آوردن متحدان جدید و نگه‌داشتن متحدان قدیمی صرف کنند.

کشورهایی که در خط مقدم جهانی‌سازی مجدد قرار دارند، بازارهای بزرگ در حال ظهور، صادرکنندگان سوخت‌های فسیلی و مواد حیاتی انتقال انرژی و دیجیتالی‌شدن و کشورهای ژئواستراتژیک هستند. بازارهای نوظهور بزرگ مانند برزیل، هند، اندونزی، مکزیک و ترکیه با هر دو ابرقدرت تعامل داشته و از روابط چندلایه خود حداکثر بهره را می‌برند.

کشورهای حوزه خلیج‌فارس، به ویژه عربستان سعودی که برای مدت‌ها متحدان انحصاری آمریکا بوده‌اند، در ازای تأمین انرژی، امنیتشان تأمین می‌شد. این رابطه انحصاری در حال تغییر است؛ زیرا ایالات متحده از انرژی خاورمیانه بی‌نیاز شده است. چین که به یکی از واردکنندگان عمده نفت عربستان سعودی و دیگر کشورهای حوزه خلیج‌فارس تبدیل شده، در حال افزایش نفوذ خود در منطقه است. اکنون کشورهای خلیج‌فارس مورد علاقه ابرقدرت بوده و می‌توانند تا به راحتی از الطاف سیاسی و اقتصادی آن دو بهره‌مند شوند.

در آفریقا، کشورهایی مانند جمهوری دموکراتیک کنگو (دی‌آر‌سی) مدت‌ها است که پذیرای پروژه‌های سرمایه‌گذاری بزرگ چین در زیرساخت‌ها و استخراج معادن بوده‌اند. امروز، ایالات متحده و متحدان اروپایی آن نیز در حال تعامل با دی‌آرسی بوده و تلاش می‌کنند با وعده بازارهای صادراتی گسترده برای مواد خام، سرمایه‌گذاری‌های عمده و تولید زنجیره کالایی باتری خودروهای الکتریکی، آن را به خود نزدیک‌تر کنند.

در مقابل، جزایر سلیمان که در جنوب اقیانوس آرام واقع شده است، منطقه‌ای با حضور نظامی قوی ایالات متحده و متحدانش است که اخیراً روابط خود را به نفع چین متعادل کرده است. این کشور جزیره‌ای نه تنها به پکن پروژه‌های زیربنایی بزرگ از ساخت جمله بنادر را اعطا کرده، بلکه یک پیمان امنیتی جدید نیز با آن بسته است که می‌تواند راه را برای ایجاد پایگاه نظامی چین در قلمرو خود هموار کند که به طور قابل‌توجهی دامنه چین را در منطقه گسترش می‌دهد.

جنگ اتمی

در حالی که برخی از کشورها ممکن است از تنش چین و ایالات متحده سود ببرند، مجموع جهان احتمالاً متضرر خواهد شد؛ زیرا بدون شک، جهانی‌شدن مجدد منجر به ازدست‌رفتن کارایی اقتصادی و تشدید فقر خواهد شد. جریان‌های تجاری و سرمایه‌گذاری کاهش یافته و اقتصاد بسیاری از کشورهای در حال توسعه تضعیف می‌شوند. این مسئله باعث کاهش ثروت و مشاغل شده و میلیون‌ها خانوار را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

علاوه بر این، جهانی‌شدن مجدد خطرات مرتبط با تنش‌های فزاینده بین ایالات متحده و چین را کاهش نخواهد داد. جنگ اوکراین که برخی آن را جنگ نیابتی آمریکا و چین می‌دانند و تنش‌ها بر سر تایوان نشان‌دهنده خطرات رقابت آنها است. میل دو ابرقدرت به تضعیف یکدیگر به وسیله تحریک درگیری‌های منطقه‌ای می‌تواند خطر رویارویی مستقیم نظامی را افزایش دهد. از این نظر، جنگ سرد جدید شبیه جنگ سرد قدیمی بوده که سایه جنگ جهانی و نابودی هسته‌ای را بر دنیا انداخته است.

باید از تاریخ درس گرفت. باید ایالات متحده و چین مکانیسم‌های مؤثری برای کاهش تنش ایجاد کنند. گفت‌وگو و اعتمادسازی بین دو ابرقدرت می‌تواند پیامدهای اقتصادی و ژئوپلیتیکی درگیری آنها را برای بقیه جهان مهار کند.