طرح ریزی یک سیستم رفاهی مطلوب از مسائل بنیادین علم اقتصاد بوده است. اینکه چگونه می توان سیستمی را ایجاد نمود که از یک سو کمترین فشار را به مالیات دهندگان تحمیل نماید و از سوی دیگر بتواند به افراد نیازمند کمک نماید.

فریدمن نشان می دهد تامین اجتماعی دولت محور ضمن آنکه انگیزه را برای مشمولان به منظور یافتن شغل از بین می‌برد،   از آنجایی که مبتنی بر گرفتن پول از یک شخص و دادن آن به شخص دیگری است و این انتقال توسط بروکرات های دولتی انجام می شود که مالکیت پول را ندارند، یک سیستم غیر بهینه ایجاد می شود‌. در عین حال که بیشتر مالیات گرفته شده صرف هزینه کرد خود سازمان دولتی می شود. از سوی دیگر مشمولان دریافت کمک، عزت و غرور خود را از دست داده و به بردگی سیستم در می آیند. فریدمن تنها راه برای کمک به اقشار آسیب پذیر را مالیات بر درآمد منفی می داند که شاید بهینه نباشد اما عملی ترین راه ممکن است.