هادی خسروشاهین، پژوهشگر مسائل بین‌الملل می‌گوید: «بر اساس این تز، کیسینجر معتقد بود برخی جنگ‌ها باید اتفاق بیفتد؛ مانند جنگ‌هایی که به دلیل برهم خوردن موازنه بین نیروها ناگزیر به انجام آن هستند و جنگ‌هایی که وقوع آن‌ها باعث برقراری دوباره موازنه نیروها می‌شود.» خسروشاهین تاکید کرد: «آنچه که برای کیسینجر از حیث موازنه بین نیروها اهمیت داشت قدرت‌های بزرگ بودند. بنابراین قدرت‌های متوسط و کوچک به صراحت کیسینجر، پیاده‌نظامی بودند در یک نبرد بزرگ. به همین دلیل وی در بسیاری از مقاطع زمانی نسبت به نقض و پایمال شدن حقوق بشر بی‌تفاوت بود.»

این پژوهشگر در ادامه توضیح داد:«به طور مثال کیسینجر با مجوز مخفیانه‌ای که برای بمباران کامبوج داد منجر به کشته شدن حداقل ۵۰هزار غیرنظامی شد؛ در نبردی که بین ارتش پاکستان و پاکستان شرقی یعنی بنگلادش فعلی با حمایت تمام‌عیار نیکسون و کیسینجر انجام شد، حدود ۳۰۰ هزار غیرنظامی کشته شدند و حدود ۱۰ میلیون نفر نیز آواره شدند. همچنین در حمله اندونزی به تیمور شرقی با حمایت‌های کیسینجر حدود ۱۰۰ هزار غیرنظامی کشته شدند.» وی افزود:« این در حالی است که آرمان نحله‌ها و مکاتب و رهیافت‌های مختلف در روابط بین‌الملل از رئالیسم تا پساساختارگرایان، صلح است. اما در مورد شخص هنری کیسینجر در حوزه اندیشه‌ای و اجرایی آنچه که فقط مانع از جنگ می‌شد موازنه بین قدرت‌های بزرگ بود و قدرت‌های متوسط و کوچک محلی از اعراب نداشتند. جنگ‌ها در آنجا اگرچه خانمان‌سوز بود و حقوق بشر را پایمال می‌کرد اما از آنجا که قدرت‌های بزرگ چون آمریکا می‌توانستند دامنه آن را محدود نگه‌دارند یا توسط بازیگرانی انجام می‌شد که در بلوک متحدان آمریکا قرار داشتند، لذا این جنگ‌ها جنبه خیر پیدا می‌کرد و تئوریزه می‌شد. این یکی دیگر از مواردی است که می‌توان در راستای اسطوره‌زدایی از کیسینجر با وجود همه دستاوردهای وی بیان کرد.»

 

کامل این گفت‌وگوی تصویری را اینجا ببینید: