اساسا نقش اصلی در توسعه متاخر با دولت است. اما این تمام ماجرا نیست. یک متغیر کلیدی این معادله جامعه است. جامعه هم می‌تواند مسیر توسعه را تسهیل یا با مشکل روبه‌رو کند.

در این بُرش رفت‌وبرگشتی هم بین هادی خسروشاهین، روزنامه‌نگار ارشد حوزه سیاست و اندیشه، و دکتر دلاوری ایجاد می‌شود. دلاوری تلاش می‌کند در مقابل تصویر متعارف که دولت را تماما مقصر می‌داند، روایتی ارائه دهد که نشان دهد قضاوت ماجرا این‌قدر هم سرراست نیست؛ اولا در قدیم، جامعه‌ای به آن معنا وجود نداشته که بخواهد در مسیر توسعه حرکت کند و دوما همین دولت‌هایی که سوژه نقد تمام قد ما هستند،  گام‌های مهمی در مسیر توسعه برداشته‌اند؛ نکته آخر این‌که شرایط سیاست‌ورزی و کشورداری برای سیاسیون توسعه‌گرای ما هم بسیار دشوار بوده است و آن‌ها در بسترهای مساعد قرار نداشته‌اند.

درواقع بحث دلاوری از جهات متفاوتی حائض اهمیت است. یکی این‌که او تلاش می‌کند رویدادها را در بستر تاریخی زمان خودش توضیح دهد. این‌طوری هم قضاوت ما از فعالین آن موقع درست خواهد بود و هم درس‌آموخته‌های دقیق‌تری می‌توان استخراج کرد.

نکته دیگر اینکه دلاوری به ما یادآوری می‌کند که اگر امروز اوضاع کشور خوب نیست و افق مناسبی فراروی ما قرار ندارد، این نباید باعث شود که ما پیش‌رفت‌های چشم‌گیری که از بیش از یک قرن قبل انجام داده‌ایم را نادیده‌ بگیریم - ولو این‌که این پیش‌رفت‌ها به اندازه‌ای نبوده باشد که ما را از وضعیت توسعه‌نیافتگی خارج کند.

 

برش‌های دیگر این گفت‌وگو:

۱. رابطه عشق و نفرت ایرانیان با «دولت» به روایت استاد علوم سیاسی

۲. چرا در تاریخ ایران شاهد تکرار هم‌دستی داخلی با خارجیان علیه حکومت‌ها هستیم؟

۳. تولد ایده توسعه در ایران؛ لحظه عباس میرزایی تاریخ معاصر

۴. ایران قدیم و ایران جدید؛ از اجتماعات پراکنده به جامعه

 

کامل این گفت‌وگو را اینجا ببینید: