به گزارش اکوایران، سیاست در آمریکا هم‌چنان تحت تاثیر ترامپیسم قرار دارد. در شرایطی که کمیته تحقیق پیرامون حوادث ششم ژانویه رای به احضار رئیس‌جمهور سابق را داده است، در آستانه برگزاری انتخابات میان‌دوره‌ای احتمال بازگشت جمهوری‌خواهان و هواداران دونالد ترامپ و به دست گیری اکثریت کنگره بیش از هر زمان دیگری احساس می‌شود. بدین ترتیب به نظر می‌رسد ترامپیسم هم‌چنان به عنوان مهم‌ترین موضوع سیاست در واشنگتن مورد توجه قرار دارد.

جوزف لوکونت استاد برجسته کالج گرو سیتی و عضو ارشد موسسه دین و دموکراسی با انتشار یادداشتی با عنوان «آیا این لحظه موسولینی آمریکاست؟» با بررسی تطبیقی تاریخی تلاش داشته به این پرسش پاسخ دهد که آیا خطر ظهور فاشیسم در ایالات متحده رفع شده یا خیر.

تولد فاشیسم در مهد تمدن اروپایی؛ تدفین «جسد گندیده آزادی»

در یک راهپیمایی عظیم فاشیستی در 24 اکتبر 1922، بنیتو موسولینی مشکی پوش قول داد که باتلاق تشکیلات سیاسی را خشک کند و عظمت ایتالیا را به صحنه جهانی بازگرداند. او خطاب به جمعیت گفت: «ما طبقه سیاسی قدیمی ایتالیا را خفه خواهیم کرد». آن‌ها هم با فریاد پاسخ دادند: «روم، روم!» چهار روز بعد، بیش از 30000 اسکادریستی –جوخه‌های فاشیست متعهد به خشونت سیاسی- به سمت پایتخت راهپیمایی کردند.

بدین ترتیب، درست یک‌صد سال پیش -بیش از یک دهه قبل از تسلط حزب نازی آدولف هیتلر بر آلمان- اولین رژیم فاشیستی در مهد تمدن اروپایی تأسیس شد. موسولینی که میلیون‌ها نفر او را می پرستند، به خود می‌بالید که «جسد گندیده آزادی» را دفن کرده است. پائولو مونلی، زندگی‌نامه نویس، استقبال مردم ایتالیا از «ایل دوسه» را به استقبال از ستارگان اپرا تشبیه کرد: «همانند اوج گرفتن صدای اپرا، از نت‌های بلند و ملودی خوب او بدون توجه به کلمات لذت می بردند، اما اگر با دقت بیش‌تری گوش می‌کردند، بعداً از این فاجعه غافل‌گیر نمی‌شدند. او قبلا این ها را اعلام کرده بود.»

لیبرال دموکراسی در مسلخ

همانند این را می‌توان در مورد دونالد ترامپ نیز گفت، زمانی که امتناع وی از پذیرش نتایج انتخابات ریاست‌جمهوری 2020 از نظر بسیاری نوعی حمله به لیبرال‌دموکراسی به نظر می‌رسد. دلایل مختلفی برای ارتجاعی بودن ترامپیسم وجود دارد، اما مهم‌ترین دلیل -ترس و نفرت از جایگزین‌های سیاسی‌- توجه ما را جلب می‌کند. این همان چیزی است که موسولینی و فاشیست ها را به قدرت رساند.

سرخوردگی سراسری

ایتالیا در طرف پیروز جنگ جهانی اول قرار داشت و اقتصاد پس از جنگ آن به اندازه اقتصاد آلمان مستاصل نبود. با این حال وضعیت داخلی آن آماده چنین بهره‌برداری بود. کهنه سربازان جنگ به اقتصادی رو به مرگ و زوال بازگشتند. اعتصابات و ناآرامی‌های مدنی به یک امر عادی تبدیل شده بود. احساس سرخوردگی - 650000 سرباز ایتالیایی کشته شدند که نشانی از آن‌ها وجود نداشت - باعث تعمیق اختلافات ملی شد. همه‌گیری ویروس آنفولانزای 1918 را نیز به آن اضافه کنید، که حدود 466000 ایتالیایی را کشت و به یک بیماری ملی کمک کرد.

موسولینی در حالی وارد میدان شد که خود را تنها مردی می‌دانست که می‌تواند نظام را به لرزه درآورد، اقتصاد را بازسازی کند و به «فلج» و «فشار انگلی» دولت ایتالیا پایان دهد. مانند بدبینان امروزی سیستم انتخاباتی آمریکا، موسولینی پارلمان ایتالیا را به عنوان «بازیچه مردم» که برای انقلاب آماده است، مورد تمسخر قرار داد. او از جمعیت پرسید: »فاشیست‌ها ما چه می خواهیم؟» و پاسخ گرفت: «انحلال پارلمان کنونی، اصلاحات انتخاباتی و انتخابات ظرف مدت کوتاهی از هم‌اکنون».

سوار بر موج احساسات روز؛ فراگیری ویروس فاشیسم

پادشاه ویکتور امانوئل، از موسولینی -نه به دلیل اهداف سیاسی‌اش، بلکه به دلیل احتمال شکست کامل حاکمیت قانون- دعوت کرد تا نخست‌وزیر شود. رشد کمونیسم در ایتالیا -که بسیاری از مردم را به وحشت انداخت- ارتباط زیادی با این قضیه داشت.

پس از جنگ، شوراهای محلی، مناطق تحت کنترل کمونیست‌ها، به سرعت در حال گسترش بودند. اعتصابات و شورش‌ها در سراسر کشور درگرفت. اوباش فاشیست، مسلح به چاقو و تپانچه، با کمونیست‌ها، سوسیالیست‌ها و هواداران آن‌ها درگیر شدند. نامزدهای فاشیست مجلس نمایندگان در انتخابات اکتبر 1919 تنها 4000 رای کسب کردند. مخالفان سوسیالیست آن‌ها چهل برابر بیش‌تر رای آوردند. موسولینی که به عنوان جسد سیاسی مورد تمسخر قرار گرفته بود، خود را تغییر نام داد.

سوسیالیست سابق و سردبیر چپ‌گرای آوانتی، خود را تنها نیرویی معرفی کرد که می‌تواند ایتالیا را از دست مارکسیسم-لنینیسم نجات دهد. موسولینی شمایلی از قهرمان فقرا، جانبازان جنگ و عدالت اجتماعی از خود به نمایش گذاشت. شاید مهم‌تر از همه، او سبکی از خطابه -رنگارنگ، بی‌پرده، و غم‌انگیز- ایجاد کرد که بدون توجه به پشت کردن به حقایق و منطق، از او سخنران جذابی ساخت. لوئیجی بارزینی، که به عنوان یک روزنامه‌نگار گردهمایی‌های موسولینی را پوشش می‌داد، گفت که او «توانایی غریزی برای سوار شدن بر موج احساسات روز، هر چه که بود، دارد، تا بداند مردم چه چیزی می‌خواهند به آنها گفته شود، و با چه وسیله‌ای حمایت آن‌ها را کسب کند».

به نظر می‌رسید که ناکامی دولت در حفظ نظم و قانون این ادعا را تأیید می‌کند که بلشویسم را فقط می‌توان با «خشونت نجات‌بخش» متوقف کرد. بسیاری از کاتولیک‌ها که از بی‌خدایی ستیزه‌جویانه کمونیست‌ها می‌ترسیدند، از موسولینی حمایت کردند که با احترام از کلیسا و «ارزش‌های معنوی» مردم ایتالیا صحبت می‌کرد. کریستوفر هیبت در «موسولینی: ظهور و سقوط ایل دوسه» می‌نویسد، به نظر می‌رسید فاشیست‌ها در تفاوت با دیگر احزاب سیاسی بود که «در طرف آزادی علیه استبداد قرار دارند». و بنابراین ویروس فاشیسم اجازه انتشار یافت.

ترامپیسم و ورق زدن صفحه جدید در کتاب فاشیسم

ترامپ و حامیان محافظه کار او اغلب متهم به ورق زدن صفحه‌ای از کتاب بازی فاشیست‌ها هستند. بر اساس این دیدگاه، شورش ششم ژانویه نسخه‌ای ناقص از راهپیمایی رم بود. تاریخ درباره ترامپیسم قضاوت خواهد کرد. با این حال، یک درس از گذشته فاشیستی ایتالیا را نباید از دست داد: طرح‌های رادیکال و آرمان‌شهری چپ سیاسی به واکنش فرهنگی دامن زد. رویکرد تحقیرآمیز کمونیست‌ها نسبت به سرمایه‌داری، مالکیت خصوصی، ارزش‌های سنتی، میهن‌پرستی و میراث فرهنگی ایتالیا، همه این ها دیدگاه سیاسی موسولینی را قابل قبول و حتی جذاب کرد.

او اندکی پس از به دست گرفتن قدرت اعلام کرد: «بگذارید معلوم شود که فاشیسم بت نمی‌شناسد و فتیش‌پرست نیست. قبلاً بدن رو به زوال الهه آزادی را زیر پا گذاشته است و اگر لازم باشد دوباره زیر پا خواهد گذاشت.»

در حقیقت، موسولینی، همراه با مارکس و لنین، بت‌سازی از سیاست را آغاز کردند. از این رو، بیماری توتالیتاریسم - تسلیم شدن فرد در برابر یک دولت همه‌کاره که در کیش شخصیت تجسم یافته- متولد شد. اگرچه فاشیسم با راست سیاسی پیوند خورده است، اما دیدگاه ذهنی آن را می‌توان به همین راحتی در میان چپ سیاسی یافت. و همان‌طور که دیدیم، خشونت با انگیزه سیاسی برچسب‌های حزبی ساده را به چالش می‌کشد. سرنوشت نهایی ترامپیسم هر چه باشد، لحظه موسولینی آمریکا هنوز به پایان نرسیده است.