مدافعان کارلوس کی‌روش کارنامه او را سند هواداری سرسختانه خود قرار می‌دهند و از تجربه‌اش در تیم‌های مهم می‌گویند؛ از دستیاری الکس فرگوسن در منچستر یونایتد تا سرمربی گری رئال مادرید. حتی او را بهترین مربی تاریخ فوتبال ایران می نامند که صعود ایران به دو جام جهانی ۲۰۱۴ و ۲۰۱۸ با بیشترین امتیاز برای ایران را به ثبت رسانده است.

همه این موارد حقیقت دارد؛ کی‌روش امتحانش را پس داده و در میان سرمربیان فوتبال ایران، سابقه ای قابل دفاع دارد. اما در کنار همه دلایل فنی و مزیت‌های ورزشی که پای کی‌روش را دوباره به ایران باز کرد_ از ناآرامی در میان اعضای ارشد تیم ملی و رای منفی به کمیته فنی فدراسیون فوتبال به تداوم حضور اسکوچیچ گرفته تا نزدیکی به جام جهانی قطر_ انتخاب او نمونه‌ای تمام عیار از روحیه حاکم بر مدیریت دولتی ایرانی است؛ مدیریتی ریسک گریز و محافظه کار که برای بهبود وضعیت موجود ترجیح می‌‌دهد به جای سرمایه گذاری، مصرف کننده ثروت باشد. این خصیصه همواره مانعی جدی بر سر خلق فرصت هایی نو بوده است.

 بی تردید، بازگشت به گزینه انتخابی 11 سال پیش فوتبال ایران، نمونه‌ای آشکار از ریسک گریزی مدیریت دولتی است. روی دیگر اثرپذیری مدیریت دولتی ایرانی از خصیصه محافظه کاری‌اش، عدم توفیق در مدیریت منابع و سرمایه انسانی است؛ مثال روشن و فوتبالی این ادعا، آن است که طی این سالها، به دلیل حاکم بودن چنین خصیصه ای، پرورش  نیروی انسانی قوی، موضوعی جدی نبوده و حتی اولویتی برای مدیران نداشته است؛ از این رو در بزنگاه‌هایی نظیر ماه‌های اخیر که تیم ملی فوتبال ایران با چالش مدیریت در آستانه جام جهانی روبرو بود، بازگشت به گزینه هایی که قبلا امتحانشان را پس داده‌اند، اولین و تنها مسیری است که مدیران بر می گزینند. چه آنکه به سبب ریسک گریزی و عدم پرورش چهره‌های مستعد، نمی توانند کارلوس کی‌روش را در چهره های جدید متبلور سازند و ناچار به تداوم انتخاب های تکراری است.

کسانی که توان جانشین پروری ندارند نمی‌توانند آینده را بسازند. این درس فوتبال ایران به اقتصاد ایران است؛ با اتکا به کی روش می توان مقطعی موفق بود اماجریانی شکل نمی گیرد و توفیقات عمری طولانی نخواهند داشت و از دست می روند؛ همانند رونق‌ مقطعی اقتصاد ایران.