بهار

ای خطه‌ی ایرانِ مهین، ای وطنِ من

ای گشته به مهرِ تو عجین، جان و تنِ من

 

دردا و دریغا که چنان گشتی بی‌برگ

کز بافته‌ی خویش نداری کفنِ من

 

بهار در وجوه متعددی در تاریخ ادبیات فارسی یگانه است.  اما شاید مهم‌ترین وجه تمایز و برتریِ او آن باشد که شعر، شخصیت و رفتارِ اجتماعیِ او محلِ برخوردِ سنت و مدرنیته است، برخورد کلاسیسم با مدرنیسم و استاد بهار از همه بیشتر هر دو وجهِ کلاسیسم و مدرنیسم را آینگی می‌کند. بهار از لحاظ انتخاب فرم، شاعر سنت‌گرایی است، اما در مضمون و محتوا به دنبال تازگی و نو بودن است، اگرچه این روحیه‌‌ی نوجوییِ او هیچگاه او را از ریشه‌های محکم و عزیزِ سنت شعرِ پارسی دور نکرد و این حسنِ بزرگِ اوست که به ندرت در دیگران یافت می‌شود. "او به جستجوی سبکِ تازه رغبت‌ها داشت، اما بر خلافِ بسیاری هیچ سودایی به گفتنِ شعرِ شکسته نداشت". (1)

بهار مجموعه‌ی‌ عظیمی از خزائن ادبی، ذوقِ سلیم، هنرِ شاعری، شرافتِ اجتماعی و هوشِ سیاسی است. نسبت دادن واژه "فاضل" به بهار، کمترین حق‌شناسی و حق‌گزاری در حقِ این استادِ بزرگ است. شعرِ بهار سرشار از عشق به وطن به عنوان ریشه‌ی عظیم سنت، و ستایشِ آزادی و دموکراسی به عنوان مهم‌ترین محصولِ مدرنیته است. بهار تا آخرین لحظاتِ شاعری‌اش در کمالِ هنری و با شرافتِ تمام زندگی کرد، گواهش آخرین قصیده‌اش:

 

فغان ز جغدِ جنگ و مرغوای او

که تا ابد بریده باد نای او

 

بریده باد نای او و تا ابد

گسسته و شکسته پر و پای او

 

ز من بریده یارِ آشنای من

کز او بریده باد آشنای او

 

فنای جنگ خواهم از خدا که شد

بقای خلق بسته در فنای او

 

استاد بهار، نقطه‌ی مرکزی یکی از مهم‌ترین گذارهای تاریخ ادبیات فارسی است. هم گذار از شعرِ کهن به شعرِ نو و هم گذار از بوطیقای کهن به بوطیقای نو. تصور می‌کنم اگر بهار و همتِ او و بختِ او و اقرانِ او نبودند، جریانِ شعرِ نو در کشورِ ما یا از نهایتِ نوگرایی به ابتذال می‌رسید و یا در همان سنت‌اندیشی و سنت‌گرایی به یک جریان تقلیدی بی‌روح ختم می‌شد. میراث ملک‌الشعرای بهار برای ما شاگردانِ کوچکش، میراث عظیمی است. خودش فرموده است:

 

عمری بسپردیم به کامِ دگران

ما در تشویش و قوم در خوابِ گران

 

القصه وطن را به دو چشمِ نگران

رفتیم و سپردیم به هنگامه‌گران

 

و من بعد از بیش از هفت دهه پس از مرگِ بهار، چشمِ عزیزش را همچنان نگران می‌بینم. نگرانِ وطن و فرهنگِ عزیزش

 

  1. مرا به جستجوی سبکِ تازه رغبت‌هاست

ولی به گفتنِ شعرِ شکسته سودا نیست

(مهدی حمیدی شیرازی)

 

نویسنده: جویا معروفی