در سال 1890 بحرانی در نیویورک و لندن شکل گرفت که شاید امروز برای ما خنده‌دار باشد؛ بحرانی به نام کود بزرگ. در آن زمان حمل و نقل انسان‌ها توسط اسب صورت می‌گرفت و با توجه به رشد جمعیت این دو شهر که در زمان خود پرجمعیت‌ترین شهرهای جهان بودند، تمیز کردن مدفوع اسب‌ها امری غیر ممکن می‌شد؛ به‌گونه‌ای که یک خبرنگار خوش‌ذوق اهل لندن نوشت: در اوایل قرن بیستم،  کل شهر به زیر 2.7 متر مدفوع اسب مدفون خواهد شد.

بحران فقط مربوط به این مساله نبود، بلکه مرگ و میر اسب‌ها نیز مشکلی بزرگ بود. سیاستگذاران خود را در بحرانی بدون راه حل می‌دیدند. اسب‌ها بخش اصلی حمل و نقل شهری بودند و بدون آنها اقتصاد کشور از بین می‌رفت. پس این بحران که روزی بزرگترین چالش ما بود چگونه حل شد؟

در سال 1912 هنری فورد شروع به تولید اتومبیل برای عامه مردم کرد و بحران کود بزرگ حل شد. اما این موضوع چه ربطی به هوش مصنوعی دارد؟ پاسخ این است که در داستان جایگزینی اسب‌ها با اتومبیل، سرنوشت اسب برای ما ذره‌ای اهمیت نداشت بلکه مهم حل بحران و رشد ما بود. اقتصاددان برنده نوبل 1973، لئونتیف می‌گوید تکنولوژی همان بلایی را سر ما می‌آورد که اتومبیل بر سر اسب‌ها آورد؛ ما را از بازی بیرون می‌اندازد.

این دیدگاه که قرار است ما بیرون رانده شویم و هوش مصنوعی جای ما را بگیرد بسیار پرطرفدار است؛ حتی ایلان ماسک، هوش مصنوعی را خطری بزرگ‌تر از بمب اتم می‌داند، اما تاریخ عکس این قضیه را نشان می‌دهد. 

انسان یا ماشین، جدالی قدیمی

در سال 1812، پارلمان انگلیس لایحه‌ای به نام Destruction of Stocking Frames, etc. Act تصویب کرد؛ لایحه‌ای که در آن جرم خراب کردن ماشین‌آلات حبس و حتی مرگ بود! هر چند سفت و سخت اجرا نشد اما نشان می‌دهد ترس انسان‌ها از اینکه به مانند اسب‌ها جایگزین شوند، در تاریخ همیشه وجود داشته است، به حدی که این ترس یکی از بهترین اقتصاددان‌های انگلیس، ریکاردو، را به اشتباه انداخت! ریکاردو تکنولوژی‌های جدید را «بسیار مخرب» وصف کرده بود. 

این موضوع دیدگاهی جدید در کنار دید جایگزینی می‌آورد: آنچه من همزیستی می‌نامم. مثال آن جی‌پی‌اس و راننده تاکسی است، تکنولوژی و انسان در کنار هم باعث بهبود یکدیگر می‌شوند. این دیدگاه در بین کارآفرینان سیلیکون ولی مانند پیتر تیل طرفدار دارد، او در کتاب صفر به یک می‌گوید در آینده کارآفرینانی موفق هستند که به وسیله تکنولوژی کار انسان را ساده و بهتر می‌کنند. 

این دیدگاهی ملایم و خوشبینانه نسبت به آینده است، اما اشکالات بزرگی نیز دارد. شواهدی داریم که نشان می‌دهد شاید این رقابت ما با تکنولوژی، با بقیه رقابت‌های ما، مانند آنچه در 1812 بین ما و ماشین‌ها در جریان بود تفاوت داشته باشد. این مثال می‌تواند  شاهدی مستحکم برای این امر باشد:

- در سال 2017 دانشگاه استنفورد ماشینی برای شناسایی سرطان پوست اختراع کرد، اما این ماشین از مرحله‌ای به بعد دیگر نیازی به ما نداشت، بلکه خودش یاد می‌گرفت! ساز و کارش اینگونه بود که 129.450 نمونه را اسکن می‌کرد. از قبل گفته شده بود کدام نمونه سرطان دارد و کدام ندارد. سپس زمانی که نمونه‌های جدیدی به این دستگاه داده می‌شد بیماری را تشخیص می‌داد. 

در کنار این دستگاه 20 متخصص پوست نیز باید تشخیص می‌دادند که کدام نمونه‌ها دارای سرطان هستند. اتفاق جالب این بود که این دستگاه دقتش از 20 متخصص بیشتر بود. اگر بخواهیم از زاویه اقتصادی نگاه کنیم، یک دستگاه ساده می‌تواند علمکردی برابر با 20 متخصص داشته باشد. 

اما آیا هوش مصنوعی از روز اول اینگونه بود و می‌توانست ما را شکست دهد؟ پاسخ را باید در تاریخ هوش مصنوعی پیدا کنیم.

انقلاب پراگماتیستی در هوش مصنوعی

در موج اول هوش مصنوعی که در اوایل 1947 بود، تلاش بر این بود تا کامپیوتر بتواند هوش بشری را شبیه‌سازی کند. ماروین مینسکی تلاش می‌کرد تا بتواند با کامپیوتر مدل هوش انسان را بازسازی کند و عملکردش را بهبود ببخشد. این موج به دلیل دانش کم ما در آن دوره از علوم اعصاب راه به جایی نبرد و شاهد کمتر شدن سرمایه‌گذاری در هوش مصنوعی بودیم. پیشرفت کنونی هوش مصنوعی را مدیون انقلاب پراگماتیستی هستیم. 

بعد از 1980 دیگر این بحث نبود که هوش مصنوعی باید مانند انسان عمل کنند، بلکه به این سمت رفت که هوش مصنوعی بهتر از انسان عمل کند؛ حال مهم نیست ساختارش مانند مغز ما باشد یا نباشد. اهمیتی که مانند ما یاد می‌گیرد یا به سبک خودش، مهم این است که بتواند در انجام کارها از ما بهتر عمل کند. پیشرفت هوش مصنوعی در سال‌های اخیر در همه امور به دلیل این رویه بود: لازم نیست مانند ما باشد، بلکه باید در کارها از ما بهتر باشد. Deep Blue ربات شرکت آی‌بی‌ام که گری کاسپاروف را شکست داد، مانند کاسپارف فکر نمی‌کرد و شیوه تفکر انتزاعی او را نداشت بلکه شطرنج را به روش‌های دیگری آموخته بود.

روی تاریک هوش مصنوعی

Alpha go هوش مصنوعی است که در بازی فکری چینی go رقیب ندارد و قهرمان آن بازی یعنی لی سیدل را برده است؛ اما زمانی که این دستگاه در حال بازی با قهرمان جهان بود، حرکت‌هایی از او سر زد که برای مهندسان Alpha go عجیب بود، زیرا نمی‌دانستند چگونه به این نتیجه رسیده است!

برای طراحان Alpha go غیر شفاف بود که چگونه دست به بعضی از حرکات می‌زند. این شاید همان تعبیری باشد که می‌گوید: هوش مصنوعی می‌تواند آخرین تکنولوژی ساخت بشر باشد. یعنی هوش مصنوعی در همه زمینه‌ها از ما جلو می‌زند و حتی نوآوری به عهده او می‌افتد. همانطور که استفان هاوکینگ می‌گفت، هوش مصنوعی می‌تواند پایان نسل بشر باشد.

- این مقاله اقتباسی از دو فصل اول کتاب A World Without Work و فصل پنجم کتاب Adaptive Market است.