ریشه بحران مالی ۲۰۰۸

هایک تحت تأثیر داروین بود و نظریه تکامل داروین به او در دیدگاهش درباره سرمایه‌داری کمک کرد؛او اعتقاد داشت که بازار جهانی در طول تاریخ بشریت به‌عنوان نوعی شگفتی طبیعی که تمدن را به جلو رانده است، تکامل‌یافته است. طرفداران او معتقدند عمل نکردن به توصیه‌های هایک توسط فدرال رزرو و دخالت در بازار از طریق تعیین دستوری نرخ سود بانکی، ریشه بحران مالی سال ۲۰۰۸ بود.

به نظر هایک پایین بردن نرخ بهره بانک‌ها توسط بانک مرکزی و ارزان بودن نرخ قرض کردن پول به سرمایه‌گذاران و به کسب‌وکارها پیام اشتباهی مخابره می‌کند و با ایجاد رونق کاذب باعث رکود گسترده پس از رونق می شود.

اختلاف بزرگ کینز و هایک

اختلاف آراء جان مینارد کینز و فردریک فون هایک یا آنچه مبارزه ایده‌های این دو نام‌گذاری شده است از ۱۹۳۱ شروع شد و تا پایان زندگی‌شان ادامه داشت. مناظره‌هایی که اختلافات بزرگ دانشگاهی در تاریخ اندیشه روشنفکری محسوب می‌شوند و البته هنوز هم ادامه دارد. وقتی اقتصاد دچار رکود می‌شود طبق برداشت کنیز دولت باید مداخله کند و با رویکرد هایک نه، از نظر او رکود فرصتی برای تسویه کسب و کارهای ناکارآمد بود.

درحالی‌که مردم در فقر و بیکاری به سر می‌بردند هایک به این نتیجه رسیده بود که ما به‌اندازه کافی از اقتصاد چیزی نمی‌دانیم و هر تلاشی توسط افرادی چون کینز فقط منجر به عواقب ناخواسته‌ای می‌شود که حتی از خود مشکل اولیه هم بدتر هستند. اما این ایده باعث رویگردانی مردمی شد که در گرفتاری اقتصادی به سر می‌بردند و بسیاری از سیاستمداران او را نادیده گرفتند درحالی‌که پیام رقیبش کینز برای مردم امیدوارکننده بود.

تأثیر سیاسی ایده‌های هایک

درحالی‌که هایک به نظر شکست‌خورده می‌آمد و دوره‌ای از تنهایی و انزوا را می‌گذراند با شوک تورمی دهه ۱۹۷۰، ایده های وی بار دیگر مورد توجه قرار گرفت. در سال ۱۹۷۴ جایزه نوبل اقتصاد را برد و هم‌زمان با به نخست‌وزیری رسیدن مارگارت تاچر وارد عصر تازه‌ای از حیات سیاسی خودش شد؛  چراکه خانم تاچر به‌شدت تحت تأثیر هایک بود. او و تاچر بر سر خیلی از مسائل توافق داشتند اما تفاوت اساسی‌شان این بود که هایک اعتقاد داشت آزاد کردن بازار برای خارج کردن قدرت از تمرکز در دستان سیاستمداران است درحالی‌که تاچر فکر می‌کرد می‌تواند بازار را آزاد کند اما همچنان بخش مرکزی قدرت را در دست خود نگه دارد و آن را هدایت کند. همچنین تاچر قدرت نهادها و مؤسسات و توان ضد حمله آن‌ها به سیاست‌های دولتی را آن‌چنان‌که باید در نظر نمی‌گرفت اما هایک متوجه نقش پراهمیت مقامات و مراکز قدرت محلی شده بود.

 تأثیر سیاسی  هایک در ۱۹۸۶ به اوج خودش رسید زمانی که دولت تاچر بخش زیادی از مقررات محدوده کننده شهر لندن را حذف کرد که تأثیر مهمی در آزاد شدن بازار داشت.

دولت از پول سوءاستفاده می‌کند

هایک معتقد بود دولت از قدرت چاپ پول سوءاستفاده می‌کند و بنابراین شرکت‌ها و مردم می‌توانند پول خودشان را داشته باشند و این بازار است که ارزش هر واحد پول را تعیین می‌کند نه بانک مرکزی دولت‌ها. آرمان هایک این بود که بانک مرکزی یا هر ارگان دیگری که مسئولیت پول را بر عهده دارد بتواند هماهنگ با پیچیدگی سرسام‌آور اقتصاد مدرن رفتار کند و ازآنجاکه او می‌دانست آن‌ها نمی‌توانند با بازار هماهنگ شوند، باید دست از تلاش برای کنترل کردن و دخالت در بازار بردارند.

فریدمن اما خلاف نظر هایک راهی به سیاستمداران نشان می‌داد که قهرمان بازار آزاد باشند و هم‌زمان قدرتشان را هم حفظ کنند.

هایک اما به این نتیجه رسید که بحران بزرگ سرمایه‌داری پیامد اشتباه فهمیدن اقتصاد از سوی سیاستمداران است. هیچ شکی نیست که هایک کمک کرد تا اقتصاد جهان هر چه بیشتر از دولت‌ها دور و به سمت بازار هدایت شود درحالی‌که هیچ دولتی جرات نکرد دیدگاه هایک را در بازار آزاد بدون دخالت حاکمیت اجرایی کند.