«محمدعلی حافظ الکتب» معروف به شیرازی، متولد ۱۳۱۹ شهر شیراز بود. به‌واسطه اینکه پدربزرگش مؤذن شاهچراغ شیراز بود، پدرش مسئول کتابخانه همانجا شد. به گفته خودش، علاقه‌اش به شعر از همان کودکی از جانب پدرش که اهل مطالعه و کتاب بود و همچنین مادرش که همیشه در سجاده خود یک دیوان حافظ و یک مصیبت‌نامه شیخ عطار داشت، ورز داده شد.

نوجوان بود که با خانواده به تهران مهاجرت کرد و آنجا با برخی انجمن‌های ادبی دم‌خور و همراه شد. در یکی از شعرخوانی‌های انجمن فرهنگی ایران و پاکستان، نوازنده‌ای از شعر محمدعلی خوشش آمد و از او خواست برای یکی از ملودی‌هایش ترانه‌سرایی کند و اینطور شد که پای شاعر نوجوان به دنیای موسیقی و ترانه باز شد. همین دریچه کوچک برای استعداد و علاقه محمدعلی کافی بود تا به ترانه‌سرایی برای «عهدیه»ای برسد که آن زمان در عالم موسیقی و آواز ایران برای خود برو و بیایی داشت. مشهورترین آثار او اما با صدای «ویگن» خوانده و شنیده شد تا اینکه در سال 1347 فیلمی روی پرده سینماهای ایران رفت که همه را به وجد آورد، در فروش رکوردشکنی کرد، برخی بارها و بارها بخاطرش بلیط سینما خریدند و در صف‌های طولانی ایستادند و بسیاری با آن اشک ریختند؛ فیلمی که در قلب مردم ایران جای گرفت و نمی‌شد از نقش ترانه‌سرایش در شنیده شدن صدای «سلطان قلب‌ها» چشم پوشید. ترانه‌ای که او نوشت و انوشیروان روحانی موسیقی‌اش را ساخت و با صدای «عارف» ماندگار و با چهره فردین به ذهن‌ها سپرده شد، از یاد نرفت؛ حتی برای نسل‌هایی که آن روزها را درک نکرده‌اند.

محمدعلی شیرازی

موفقیت شیرازی در ترانه، راهش را برای همکاری با خوانندگان مشهورتری مثل گوگوش و ابی و هایده باز کرد؛ آثاری که موسیقی و تنظیمشان به دست چهره‌هایی همچون همایون خرم و منوچهر چشم‌آذر و واروژان انجام می‌شد. بعد از انقلاب، بازار ترانه، آن هم از نوع پاپ، تا سال‌ها داغ نبود تا اینکه کم‌کم پای پاپ‌خوان‌ها به رادیو و تلویزیون و آلبوم‌های موسیقی باز شد و دوباره سراغی از محمدعلی شیرازیِ ترانه‌سرا گرفتند تا با ترانه «زیر آسمون شهر» دوباره اگر نه نام خالقش، دست‌کم زمزمه ترانه‌هایش زیرلب در کوچه و خیابان تکرار شود. بعد از آن هم «وقف پرنده‌ها»ی قاسم افشار و «روزی تو خواهی آمد» محمد اصفهانی و «سرنوشت» همایون شجریان و همایون خرم، شهرت آثارش را برایش تکرار کرد.

از نکات قابل توجه در آثار شیرازی، توجه و علاقه‌اش به مهربانی با هم‌نوع و مهربانی با طبیعت بود و در کنار مفاهیم مرسومی مثل عشق در آثار پاپ، ردپای این علاقه ویژه را در چندین ترانه مشهور محمدعلی شیرازی می‌توان دید. دست‌کم یکی از مشهورترین ترانه‌های دهه هفتاد پاپ‌خوان‌های داخل ایران، آینه تمام‌نمایی از همین علاقه بود؛ آنجه که قاسم افشار در «وقف پرنده‌ها» می‌خواند: «آی آدمای مهربون واجبه که کمک کنیم / فکری برای بستن زخمهای شاپرک کنیم / واجبه که جلا بدیم آبی آسمونی رو / وقف پرنده‌ها کنیم دونه مهربونی رو / پیکر ناز نسترن، بستر سبزه و چمن، حیفه که فرسوده بشه / آب زلال چشمه‌ها، بارون رحمت خدا، حیفه گل‌آلوده بشه».

«تنهایی و دلتنگی» آدم‌ها هم موضوع دیگری است که شیرازی علاقه داشت در ترانه‌هایش به آن اشاره کند. «آدما با هم و تنهان، هر کدوم یه جور معمان / بعضی واژه‌ها یه رازن، بعضی واژه‌ها بی‌معنان / آدما نقشهای رنگی، گاهی شادن گاهی غمگین / آخه زندگی بنا نیست که سراسر باشه شیرین» را محمدعلی برای ترانه زیر آسمان شهر نوشت. سال‌ها پیش از آن هم در ترانه بسیار مشهور دیگری به نوعی دیگر به همین دریچه نگریسته و با مفهوم آزادی پیوندش زده بود؛ آنجا که صدای داریوش اقبالی می‌گفت: «وقتی دل غمگینه فایده‌اش چیه آزادی / زندگی زندونه وقتی نباشه شادی / آدم که غمگینه دنیا براش زندونه / مابین صد میلیون بازم تنها می‌مونه / دنیای زندونی دیواره...»؛ ترانه‌ای که برای فیلم «گذر اکبر» محمدعلی زرندی ساخته شد. فیلم توقیف شد و دو سال بعد بلافاصله بعد از ماجرای خونین سیاهکل اکران شد، دردسرساز شد و ترانه‌سرایش یعنی محمدعلی شیرازی را بخاطرش احضار کردند. البته خود شیرازی می‌گوید برای دولتی‌های آن زمان توضیح داده که ترانه مربوط به قبل از حوادث سیاهکل بوده و مشکلش سریع حل شده است.

خود محمدعلی شیرازی درباره حس و حالش نسبت به طبیعت گفته است: «انسان‌ها پرورش‌یافته محیط زندگی خود هستند. مسائل طبیعت و محیط زیست از کودکی فکر مرا به خود مشغول کرده، چون من پروش‌یافته استان فارس هستم؛ استانی که از نظر تنوع گیاهی و حیوانی بسیار غنی است، ولی از کم‌آبی و خشکی همیشه در رنج است. همین مسائل که من با آنها رشد پیدا کردم انگیزه من برای ساختن شعر طبیعت و محیط زیست شده و خشکی و کمبود آب، همیشه باعث تحریک احساساتم برای ابراز نگرانی برای محیط زیست بوده است.»

مرگ، هر زمانی غم‌انگیز است. دست‌کم مرگ انسان‌های خوب و موفق و ماندگار که اینچنین است؛ اما برخی تاریخ‌ها و تقارن‌ها، انگار با آدم حرف می‌زنند. برخی تقارن‌ها انگار می‌خواهند چیزی را به ما یادآوری کنند. آدم‌های تاثیرگذار و دغدغه‌مند حتی مرگشان هم تاثیرگذارتر است انگار. محمدعلی حافظ الکتب متخلص به شیرازی، درست در روزهایی بارش را بست که نه با «دنیای زندونی» بیگانه‌ایم و نه هوایی برای نفس کشیدن در ریه‌های درمانده شهرهایمان باقی مانده است. انگار محمدعلی این روزها را می‌دید، وقتی می‌سرود: «کو کجا رفت آسمون آبی‌مون / کو کجا رفت برکه مرغابی‌مون / چرا باید بمیرن از تشنگی / ماهی‌های کوچیک سرخابی‌مون».

در ترانه‌ای کمتر دیده و شنیده شده، شیرازی می‌گوید:

ای برف پاک دامن دیدی چه کار کردیم

گل‌های نازنین را پامال خار کردیم

هم فرصت تنفس از زندگی گرفتیم

هم ناز شصت بردیم، هم افتخار کردیم

از باور پرنده پرواز را پراندیم

از خلقت خداوند اعجاز را رماندیم

مست غرور بودیم، تهمت به تاک بستیم

گویی کمر به محو هر چیز پاک بستیم

از آتشی که افروخت دست تعدی ما

چیزی به جا نماند تا نسل بعدی ما