اقتصاد عربستان اقتصادی غیرایدئولوژیک است که در آن رویکردهای اقتصادی از چارچوب‌های علمی بهره‌مند می‌شوند. اگرچه در عربستان یک خاندان با جهت‌گیری‌های مشخص سیاسی حاکم هستند اما این حاکمان به این نکته پی برده‌اند که اقتصاد یک امر قابل قبول علمی است که فرمول‌های خاص خود را دارد و در ارتباط با یک جهان بی‌مرز تعریف می‌شود. عربستان تلاش کرده است که حوزه‌های رشد اقتصادی خود را به جهت‌گیری‌های طایفه‌ای و قبیله‌ای حاکم بر حوزه سیاست از طرف خاندان آل سعود متصل نکند. عربستان در تلاش است که اقتصاد را در مسیری قرار دهد که بتواند به نیازهای امروز و خواسته‌های فردای مردم عربستان پاسخ دهد. اما در ایران نگاه به اقتصاد یک نگاه اسلامی و انقلابی است. زمانی که رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران به این امر تکیه می‌کنند که ساختن ساختمان‌های بلندی مانند برج‌های امارات توسعه محسوب نمی‌شود بلکه استفاده از پول نفت برای ساخت‌وسازهای بزرگ در راستای ایجاد رشد و پیشرفت اقتصادی وابسته به فناوری‌های بیگانه است. در واقع بر این نکته صحه می‌گذارند که این رشد اقتصادی ممکن است برای ملت‌های تحت حاکمیت امارات و عربستان موجب نوعی رفاه و آسودگی در سطوح بیرونی زندگی آنها شود اما این سبک به محدود کردن استقلال و حیثیت دینی آنها منجر می‌شود.

به این ترتیب در حالی که عربستان به عنوان سرزمین آیین نبوی محمدبن عبدالله (ص)، تلاش دارد با وجود حفظ ساختار سنتی سیاسی خود از یک ساختار مدرن اقتصادی در جهت پاسخگویی به نیازهای امروزی استفاده کند؛ در ایران تمام منابع و داده‌های اقتصادی در جهت رشد و تعالی نگرش‌های ایدئولوژیک برای حوزه امت اسلامی و مقاومت در برابر آن چیزی که امپریالیسم خوانده می‌شود، به کار گرفته می‌شود. بنابراین تعریف ایران از اقتصاد، سیاسی است و تلاش دارد اقتصاد را بر مبنای نگرش‌های مذهبی و انقلابی خود مستقر کند. ایران امروز در چارچوب نظام جمهوری اسلامی، رسالت منطقه‌ای و جهانی خود را در گسترش تفکر انقلابی می‌داند. آنچه مشخص است ارجحیت جغرافیای جهان اسلام بر جغرافیای ملی ایران است و از‌این‌رو اقتصاد ایران بیشتر از آنچه در ارتباط با ملت ایران تعریف شود در ارتباط با گسترش آرمان‌ها و ارزش‌های دینی برخاسته از انقلاب اسلامی تعریف می‌شود.

سطح رفاه شهروندان

عربستان همواره در حوزه رشد اقتصادی اوضاع مناسبی داشته است. تکیه بر درآمدهای بادآورده نفتی و ایجاد یک سطح رفاه مشخص برای طبقات بالای جامعه در عربستان قدیم هم وجود داشته است؛ اما در دوره جدید با توجه به تجربه زیست‌شده، حاکمان کنونی عربستان به خوبی می‌دانند که اگر نتوانند لایه‌های گوناگون طبقات اجتماعی را از لحاظ اقتصادی در تعادل و توازن نگه دارند؛ با توجه به جنگ قدرتی که در عربستان وجود دارد این تلاطم‌های اقتصادی و اجتماعی می‌تواند پیامدهای منفی از لحاظ سیاسی برای آنها به دنبال داشته باشد. بنابراین حاکمان عربستان تلاش کردند در دوره جدید بعد از روی کار آمدن محمد بن‌سلمان به عنوان یک تحصیلکرده غرب، بسترهایی را فراهم کنند که احساس امنیت و تعادل اقتصادی حاصل شود. بعد از مرگ ملک عبدالله تمام پیش‌بینی‌ها در رابطه با عربستان متوجه جنگ‌های وسیعی در باب جانشینی ملک عبدالله بود اما تاکنون به‌رغم وجود این نگرانی‌ها برای خاندان سلطنتی در عربستان باید بپذیریم که آنها توانسته‌اند با توجه به سیاستگذاری‌های درست لبه‌های اصطکاک خود را با مردم عربستان و طبقات اجتماعی مختلف کاهش دهند. البته نباید این نکته را هم فراموش کنیم که حاکمان عربستان از عنصر زور، اجبار و خشونت نیز بهره بردند. در یک تحلیل منصفانه نباید اعدام‌هایی را که در باب مخالفان دولت عربستان صورت گرفت، نادیده گرفت اما باید این را هم در نظر داشته باشیم آنچه در عربستان امروز می‌بینیم نشان‌دهنده توجه بیشتر به آسایش و رفاه طبقات گوناگون مردم و ایجاد احساس عدالت اقتصادی نسبت به گذشته است.

جهان غرب

جهان غرب که ما از آن صحبت می‌کنیم بخشی از جهان کلی است که ما در آن زیست می‌کنیم. اکنون اقتصاد امری وابسته به یک کشور نیست؛ اقتصاد بی‌مرز است. وقتی می‌گوییم آمریکا در واقع ما یک آمریکای سیاسی داریم، یک آمریکای اقتصادی پایتخت آمریکای سیاسی در واشنگتن و پایتخت آمریکای اقتصادی در نیویورک است. درواقع اقتصاد و نظام سرمایه‌داری بی‌موطن است. با توجه به این اصل، نظام سرمایه‌داری در جایی استقرار پیدا می‌کند که بیشترین میزان امنیت را برای انجام سرمایه‌گذاری داشته باشد. امروز آمریکا سرزمین اقتصاد است چرا که بیشترین میزان امنیت برای سرمایه‌گذاری در روندهای سرمایه‌گذاری بین‌المللی در آمریکا حاصل می‌شود. زمانی انگلستان بوده است، قبل از آن اسپانیا و پرتغال بوده است؛ زمانی هم امپراتوری ایران و روم بوده است. این موارد نشان‌دهنده این است که اقتصاد امری بی‌موطن است و سرمایه‌گذاری و سرمایه‌دار جایی که امنیت بیشتری داشته باشد در آن جغرافیا استقرار پیدا می‌کند تا بتواند سرمایه خود و سود حاصل از این سرمایه را گسترش دهد. بنابراین در نظام بین‌الملل با بافتی اقتصادی، بهره‌برداری از واژه‌ها و اصطلاحات ایدئولوژیک و سیاسی نمی‌تواند راهکاری برای خروج از بن‌بست‌های موجود باشد. آنچه در مورد ارتباط عربستان با آمریکا گفته می‌شود بر اساس منافع تعریف‌شده کشورهایی مانند عربستان شکل می‌گیرد. اینکه فکر کنیم هر کسی که در اقتصاد و سرمایه‌گذاری به سمت اصول پذیرفته‌شده این محیط پیش می‌رود وابسته است، درست نیست. این اصل تا حدود زیادی خالی از واقعیت‌های موجود در حوزه اقتصاد است. هدف‌گذاری در اقتصاد به این معناست که بتواند به رشد پیشرفت و توسعه اقتصادی ملت‌ها بینجامد. از این منظر واقع‌گرایانه، هر کشوری که بتواند بهتر و شایسته‌تر این بایستگی را معنا ببخشد به لحاظ اقتصادی در سطح بهتری قرار می‌گیرد. ممکن است که سیاست‌های اقتصادی عربستان یا هر کشور دیگری متوجه نزدیکی به چین شود چرا که چین در حال رشد و پیشرفت اقتصادی است و تلاش دارد جایگزین ایالات متحده آمریکا شود. در حال حاضر نیز نشانه‌هایی از ایجاد توازن میان شرق و غرب در سیاستگذاری‌های اقتصادی کشورهای منطقه دیده می‌شود که این امر ناشی از تمایل این کشورها به برقراری ارتباط با چین است. آیا این گرایش‌ها به معنای ضدیت با ایالات متحده آمریکاست؟ این‌گونه ادبیات متوجه یک نگرش سیاسی به حوزه اقتصاد است.

منبع:تجارت فردا