به گزارش اکوایران، تعارض میان منافع ایالات متحده و کشورهای حاشیه خلیج فارس در بحبوحه جنگ اوکراین بیش از هر زمان دیگری نموار شده است. در شرایطی که ایالات متحده از مدت‌ها سیاست خروج از خاورمیانه و «چرخش به شرق» را در پیش گرفته، با آغاز حمله تجاوزکارانه ارتش کرملین به خاک اوکراین و بالا رفتن قیمت جهانی انرژی، دولت بایدن خواستار افزایش تولید نفت از سوی شرکای خاورمیانه‌ای شد. با این حال این کشورها و در راس آن‌‌ها عربستان سعودی و امارات متحده، با امتناع از درخواست آمریکا اعلام نمودند که به تعهدات تولیدی خود در اوپک پلاس -و در شراکت با روسیه- پایبند می‌مانند. از سوی دیگر گفته شده که سران این کشورها نسبت به درخواست بایدن برای برقرای تماس جواب رد داده‌اند.

در شرایطی که به نظر می‌رسد این روابط به بحرانی‌ترین وضعیت خود طی دهه‌های اخیر رسیده، بسیاری از تحلیل‌گران تلاش دارند تا آینده این روابط را پیش‌بینی کنند. 

گرگ پریدی، تحلیل‌گر برجسته مسائل بین‌المللو  مدیر ارشد  موسسه بررسی‌های ژئوپلیتیکی Spout Run Advisory که پیش از این سابقه مسئولیت در گروه اوراسیا و وزارت انرژی ایالات متحده را داشته با انتشار یادداشتی در نشریه نشنال اینترست با عنوان «آیا عربستان سعودی و امارات متحده عربی دیگر شریک ایالات متحده نیستند؟» به تحلیل این مسئله پرداخته است. اکوایران این مقاله را در دو بخش ترجمه کرده که بخش اول آن در ادامه منتشر می‌شود:

نمایش پایان رابطه‌ی «نفت در برابر امنیت»

تصمیم عربستان سعودی و امارات متحده عربی در نشست 31 مارس اوپک پلاس مبنی بر خودداری از استفاده از ظرفیت مازاد تولید قابل توجه خود برای جبران ضررهای پیش‌بینی شده در حجم صادرات حائز نکات قابل توجهی است. در حالی که این تصمیم به یک کمپین فشار بر دولت بایدن برای امتیاز گرفتن در سایر موضوعات گره می‌خورد، نشان دهنده یک انحراف بزرگ از قرار نانوشته اما به خوبی درک شده «نفت در برابر امنیت» است.

این قرار که مدت‌ها پشتوانه همکاری آمریکا با این کشورها بوده، احتمالاً از منظر منافع ایالات متحده منسوخ شده است. اما اکنون، نمایش غیرقابل اعتماد بودن این کشورها طی یک بحران انرژی باید منجر به تنزل این روابط به یک موضع بیش از حد برابر دو طرفه شود. در واقع، این نه تنها نشان دهنده کاهش تلاقی منافع ایالات متحده با سعودی‌ها و امارات است، بلکه کاهش اهمیت خاورمیانه برای منافع ملی ایالات متحده را نیز نشان می دهد.

چشم‌پوشی از درد پمپ بنزین‌ها

در گذشته، توافق «نفت در برابر امنیت» در مواقع بحران‌های واقعی بازار در نتیجه کاهش عرضه، شکست نخورده بود. هنگامی که عراق در آگوست 1990 به کویت حمله کرد، علی‌رغم این‌که صادرات کویت و عراق متوقف شده بود، در نتیجه عملکرد ابوظبی و ریاض، تولید اوپک در دسامبر 1990 نسبت به ماه ژوئیه بالاتر بود.

زمانی که روسای جمهور آمریکا به دلایل سیاسی داخلی از «درد در پمپ‌بنزین» شکایت کردند، شرکای خلیج فارس می‌توانند با خیال راحت واشنگتن را نادیده بگیرند، اما حتی زمانی که آن‌ها با سیاست ایالات متحده مخالف بودند، مانند حمله به عراق در سال 2003، آن‌ها مایل به کمک بودند.

اما این بار، ریاض و ابوظبی هر دو تلاش کردند تا از درد اقتصادی و سیاسی ناشی از تحریم صادرات نفت روسیه بر ایالات متحده استفاده کنند تا دولت بایدن را وادار کنند تا در مواردی که با ایالات متحده اختلاف نظر دارند، امتیازات عمده‌ای در مورد مسائل امنیتی بدهد.

کازار فشار همه‌جانبه علیه بایدن

آن‌ها در ظاهر خودداری از افزایش تولید خود را به نیاز به ماندن در چارچوب اوپک پلاس نسبت داده‌اند. با این حال، موضع واقعی‌شان در تماس‌های دوجانبه و هم‌چنین مجموعه‌ای از افشاگری‌ها و نوشته‌های مفسران طرفدار عربستان سعودی مشخص شد. درخواست‌های آنها شامل افزایش حمایت نظامی و اطلاعاتی از جنگ آنها در یمن، از جمله شناسایی مجدد جنبش حوثی‌ها به عنوان یک سازمان تروریستی بود، که ایالات متحده تاکنون بخشی از آن را به دلیل نگرانی از این‌که می‌تواند کار سازمان‌های بین‌المللی را برای کمک‌های امدادی دشوارتر کند، رد کرده است. آ‌ن‌ها هم‌چنین خواستار آن بودند که ایالات متحده از تلاش‌های مداوم خود برای احیای توافق هسته‌ای 2015 با ایران (موسوم به برجام) دست بردارد و جو بایدن به جای اصرار بر تماس تنها با ملک سلمان، مستقیماً با ولی‌عهدش محمد بن سلمان معامله کند.

 این کارزار فشار همه‌جانبه پس از آن صورت گرفت که ایالات متحده قبلاً با استقرار جنگنده‌های F-22 وUSS Cole در امارات در پی حملات پهپادی حوثی ها موافقت کرده بود. منابع طرفدار عربستان و امارات اشاره کردند که ایالات متحده در حال آماده شدن برای دادن امتیازاتی است، اما هیچ یک از این امتیازات به دست نیامده است.

سیاست‌های نفتی خصمانه

فرض عربستان و امارات مبنی بر این‌که دولت بایدن سیاست‌های ایالات متحده در منطقه را در مواجهه با افزایش قیمت نفت تغییر خواهد داد، نه تنها اشتباه بود، بلکه نشان داد که ایالات متحده نمی‌تواند به همکاری ریاض یا ابوظبی در بحران‌های عرضه نفت تکیه کند –مسئله‌ای که برنامه‌ریزان دولت ایالات متحده تقریبا از سال‌های آخر دولت کارتر مفروض داشته‌اند.

در ترکیب با تصمیم سعودی در آغاز سلطنت ملک سلمان در سال 2015 برای مقابله با تولید شیل آمریکا از طریق مازاد عرضه، به نظر می‌رسد سیاست نفتی عربستان اغلب آشکارا خصمانه است –هیچ چیز مانندنقش متعادل کننده بازار که مقامات سعودی اغلب در واشنگتن قبلاً استدلال می کردند، آن‌ها را به تامین کننده قابل اعتماد کالای عمومی جهانی تبدیل نمی‌کرد.

آسیبپذیری متقابل تضمین‌شده خاورمیانه

طنز اصلی وضعیت کنونی این است که تهدیدی که ریاض و ابوظبی را بسیار نگران کرده، این است که خود ایالات متحده هم نمی‌تواند در برابر هواپیماهای بدون سرنشین و موشک‌های بالستیک به شکل کاملا دقیق دفاع کند. این مسابقه‌ای است که به نظر می‌رسد در آن حمله‌کننده احتمالاً در آن پیروز می‌شود، زیرا پهپادها و موشک‌های بالستیک مورد استفاده در منطقه تولید ارزانی داشته و به شدت فن‌آوری‌های پدافندی را دور می‌زنند، در حالی که سیستم‌های دفاعی بسیار گران و فقط تا حدی مؤثر هستند.

با توجه به برتری نیروی هوایی عربستان و امارات که می‌توانند نواحی شمالی خود را تهدید کنند (به ویژه زیرساخت‌های نفت و گاز آن منطقه)، این دوره‌ای از «آسیب‌پذیری متقابل تضمین‌شده» را ایجاد کرده که در آن هیچ یک از طرفین قادر به دفاع کافی از زیرساخت‌های حیاتی خود نیستند. این وضعیت چندین پیامد بسیار مهم برای امنیت منطقه دارد و باعث تردید ایالات متحده در مورد استفاده مستمر چنین استقرار نظامی بزرگ در منطقه می‌شود.

عامل بازدارنده سناریوی «باخت-باخت»

مزایایی که سیستم‌های تهاجمی از استقرار نظامی ایالات متحده بهره می‌برند بسیار کمتر به جریان آزاد نفت و گاز طبیعی مایع مرتبط می‌شود. سیاستگذاران ایالات متحده به این موضوع بسیار کم‌تر از آنچه که شایسته است فکر کرده‌اند. حمله به تاسیسات عربستان در ابقیق در سال 2019 می‌توانست باعث اختلال عمده در تولید نفت شود، اگر تعداد بیش‌تری از اهداف را در داخل مجتمع هدف قرار می‌داد -هدفی که سعودی‌ها نمی‌توانستند با ظرفیت تولید بلااستفاده‌شان ان را خنثی کنند. مهاجمان ترجیح دادند این کار را انجام ندهد، در حالی که هنوز توانایی این کار را از خود نشان می‌دهند.

حضور نظامی ایالات متحده در منطقه دلایل مختلفی داشت که به دکترین کارتر بازمی‌گردد -پاسخی به ترس‌های ناشی از جنگ سرد مبنی بر تسلط شوروی و تضعیف غرب و اروپا- اما از دهه 1980، مأموریت ایالات متحده در برابر ایران شکل گرفت. اما اکنون، هیچ تهدید فرامنطقه‌ای فوری وجود ندارد و هیچ یک از قدرت‌های خلیج‌فارس ارتشی ندارند که بتواند به همسایگان با وسعت قابل توجهی حمله کند.

 اگر ایران می‌خواست به صادرات کشورهای عربی ضربه بزند، می‌توانست با تخریب زیرساخت‌هایی که زمان زیادی برای بازسازی دارند، به‌جای تهدیدی برای کشتی‌رانی، کار بسیار مؤثرتری را انجام دهد. البته، تهدید به واکنش عربستان یا امارات به عنوان یک عامل بازدارنده برای این سناریوی «باخت-باخت» برای هر دو طرف عمل خواهد کرد.