به گزارش اکوایران، استفان والت، نظریه پرداز مشهور حوزه بین الملل با انتشار یادداشتی در نشریه فارین پالیسی با عنوان «جنگ اوکراین همه چیز را تغییر نمی دهد» با رد دیدگاههایی که اظهار می کنند که این جنگ باعث «تغییر در همه چیز» می شود، استدلال کرده این جنگ پایان قطعی دوران تک قطبی آمریکا را نمایان می کند و جهان را به وضعیتی برمی گرداند که به بهترین وجه توسط رئالیسم توضیح داده شده است. این مقاله را در دوبخش ترجمه کرده که پیش از این بخش اول آن با عنوان «چرا جهان تک قطبی به مرگ زودرس مبتلا شد؟» منتشر شده و در ادامه بخش دوم و پایانی آن منتشر می شود:

همان طور که همیشه بوده

بنا بر گزارش اقتصادنیوز، بدین ترتیب این مسئله را چه درس‌هایی برای ما دارد؟ به قول ترانه جاودانه گروه موسیقی Talking Heads: «همان‌طور که همیشه بوده، همان‌طور که همیشه بوده».

اهمیت قدرت سخت

اول، این جهانی است که در آن قدرت سخت هنوز اهمیت دارد، و اکنون بار دیگر به همه یادآوری شده است. اگر روسیه موفق به ترکیب استان‌های دونتسک و لوهانسک و یک پل زمینی به کریمه شود، به این دلیل است که نیروهای نظامی این کشور -علی‌رغم محاسبات اشتباه و گام‌های اشتباه قبلی خود- موفق به انجام این مأموریت می شوند.

و اگر اوکراین تمام یا بیشتر قلمرو سابق خود را حفظ کند، به دلیل قدرت سختی است که شهروندانش (با کمک‌های خارجی زیادی) برای متوقف کردن همسایه بزرگ‌تر خود به کار گرفته‌اند.

اگر «هنجار ضداشغال» بسیار پرطرفدار شود، به این دلیل نیست که پوتین ناگهان به یاد آورد که باید از هنجارها پیروی کرد، بلکه به این دلیل است که ترکیب ناسیونالیسم اوکراینی و تسلیحات مؤثر علیه مسکو به قدری زیاد بود که نمی‌توانست بر آن غلبه کند.

استفان والت

بازارها مهم‌اند، سیاست مهم‌تر!

دوم، دوباره به جهان یادآوری شده است که وابستگی متقابل اقتصادی بی‌خطر و بدون بده‌بستان نیست. مطمئناً بازارها مهم هستند، اما سیاست مهمتر است. اتصال جهان از طریق تجارت، سرمایه گذاری، زنجیره تامین پیچیده و خطوط لوله گاز مزایای آشکار و عظیمی را به همراه داشت، اما پیوندهای تنگاتنگ اقتصادی مانعی آهنین در برابر وقوع درگیری نیست و اگر این پیوندها از بین برود، وابستگی به دیگران می تواند -چه از طریق یک ویروس خطرناک و یا به واسطه یک شکاف ژئوپلیتیکی ناگهانی- مصیبت واقعی ایجاد کند.

با نگاهی به آینده، بیشتر دولت‌ها و شرکت‌ها مقداری از کارایی اقتصادی را به خاطر تولید بیش از حد و انعطاف‌پذیری قربانی می‌کنند. در غیر این صورت، رشد اقتصادی پایین‌تر خواهد بود،  اما شوک های مخرب کمتر اتفاق می افتد و دولت ها و شرکت ها کمتر در برابر فشار اقتصادی آسیب پذیر خواهند بود. هنگامی که مجبور شوند بین امنیت و سود یکی را انتخاب کنند، اکثر کشورها اولی را انتخاب می کنند.

افول نسبی دستاوردهای پوتین

سوم، حتی اگر روسیه به دستاوردهای محدودی در دونباس دست یابد، جنگ افول نسبی آن دستاوردها را تسریع خواهد کرد. پوتین ممکن است مانع از پیوستن اوکراین به ناتو شود، اما پیامدهای بلندمدت این دستاورد، وضعیت روسیه را در کل بدتر خواهد کرد.

تا زمانی که او یک پرده آهنین جدید برپا نکند، جوانان با استعداد روسیه به ترک کشور ادامه خواهند داد. درآمدهای دولت کاهش می‌یابد زیرا کشورهای بیشتری از نفت، گاز و زغال سنگ روسیه صرف نظر می کنند. اوکراین از نظر اقتصادی به حرکت به سمت اروپا ادامه خواهد داد -روندی که پیش از شروع جنگ در جریان بود.

دنیای دوقطبی آینده

اگر پوتین در اوکراین به «پیروزی» دست یابد -که به هیچ وجه قطعی نیست- این یک پیروزی پر هزینه و تلفات  خواهد بود. خودکامگی روسیه ممکن است امن‌تر باشد اما کم‌تر مثمر ثمر است.

دنیای آینده بیشتر به دوقطبی واقعی نزدیک خواهد شد تا چندقطبی معیوب، که در آن روسیه نقش شریک کوچک چین را بازی می‌کند (شریکی که پویایی اقتصادی و ارزش استراتژیک بلندمدت آن ممکن است در حال کاهش باشد). این به وجهه پکن کمکی نخواهد کرد که ارتباط نزدیکی با نابودی اوکراین توسط روسیه برقرار کند و مسکو ممکن است به حمایت بیشتری نیاز داشته باشد، زیرا اقتصاد روسیه دچار تزلزل شده و جمعیت آن در حال پیری و کاستن است.

دستور کار جدید

آینده در حال ظهور نه یک «نظم لیبرال» با محوریت ایالات متحده خواهد بود و نه یک «نظم استبدادی» با محوریت چین. در عوض، هر یک از این دو قدرت بزرگ، دستورکارها و نظم‌های خرد و جزئی را رهبری می‌کنند که شامل کشورهایی می‌شود که ارزش‌های مشابهی دارند یا چاره‌ای جز همسویی با یک طرف یا طرف دیگر ندارند.

اشتباه نکنید: هم واشنگتن و هم پکن از برخی از متحدان خود انتظار وفاداری زیادی دارند. انتظار می رود که شاهد شکاف و مشاجره بیشتر در فضای دیجیتال باشیم، زیرا دو کشور برای تعیین اینکه کدام استانداردهای فنی غالب خواهد بود و دنیای دیجیتال به تدریج پشت دیوارهای آتش، پادمان ها، استانداردهای حریم خصوصی ناسازگار و سایر محدودیت ها تقسیم می شود، رقابت می کنند.

احیای واقع گرایی

ما به دنیایی بازگشته‌ایم که واقع‌گرایی آن را به بهترین شکل توضیح می‌دهد، جهانی که در آن قدرت‌های بزرگ برای قدرت و نفوذ بیشتر رقابت می‌کنند و دیگران تا آنجا که می‌توانند خود را تطبیق می‌دهند.

اما همانطور که واکنش جهانی به اوکراین نشان می دهد، بسیاری از کشورها - به ویژه کشورهای جنوب جهانی - در مقابل فشارها برای انتخاب طرف مقاومت خواهند کرد و سعی خواهند کرد از نزاع هایی که مستقیماً آنها را درگیر نمی کند، خودداری کنند. برخی از آنها سعی خواهند کرد با بازی با ایالات متحده و چین در برابر یکدیگر، منافع بیشتری کسب کنند. این وضعیت یادآور این است که تلاش برای استوار کردن سیاست خارجی ایالات متحده بر اساس دوگانگی سفت و سخت «دموکراسی در مقابل استبداد» دستورکاری شکست آمیز است. مانند گذشته، موفقیت مستلزم همکاری با شرکای همفکر در صورت امکان و با کشورهایی است که در صورت لزوم با ارزش‌های ایالات متحده مشترک نیستند.

بازگشت به جنگل؟

متأسفانه، دستیابی و تداوم همکاری بین قدرت‌های بزرگ، حتی زمانی که منافع آنها تا حدی همسو باشد، بسیار دشوارتر خواهد بود.

این می‌تواند مهم‌ترین پیامد ناشی از این جنگ ناگوار اما تا اینجا محلی باشد: بهانه‌ای را به قدرت‌های بزرگ می‌دهد تا خطر کمتر قریب‌الوقوع اما بسیار شوم‌تر تسریع تغییرات آب و هوایی را نادیده بگیرند. مقابله با تغییرات اقلیمی مستلزم فداکاری همه قدرت‌های بزرگ است، اما زمانی که نگران موازنه قدرت جهانی هستند و تمایلی به تسلیم شدن بیشتر در برابر رقبای خود ندارند، کمتر مایل به انجام آن خواهند بود.

ما به دنیایی بازگشته‌ایم که واقع‌گرایی آن را به بهترین شکل توضیح می‌دهد، جهانی که در آن قدرت‌های بزرگ برای قدرت و نفوذ رقابت می‌کنند و دیگران تا آنجا که می‌توانند خود را تطبیق می‌دهند. همانطور که رابرت کاگان از ما می خواهد باور کنیم جنگل در حال «رشد مجدد» نیست. اما هرگز واقعاً ناپدید هم نشد، حتی زمانی که ایالات متحده بزرگترین جانور بود و خود را فریب داد و فکر کرد که می تواند همه حیوانات دیگر را وادار به رفتار مطابق میل خود کند. این یک فکر خوشحال کننده نیست، اما دنیایی که رئالیسم به تصویر می کشد، دنیای پرشورونشاط خاصی نیست.