به گزارش اکوایران، ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه با صدور فرمان حمله به خاک اوکراین جهان را حیرت زده کرد. در شرایطی که بسیاری از ناظران با نگرانی سرنوشت جنگ در اوکراین را پی می گیرند، دسته ای از تحلیل گران خبر از آغاز دوران جدید نظم جهانی می دهند. 

ایوان کراستف، رئیس مرکز استراتژی‌های لیبرال، عضو دائمی مؤسسه علوم انسانی در وین و نویسنده کتاب «آیا هنوز فردا است؟ پارادوکس‌های همه‌گیر» با انتشار یادداشتی با عنوان «همه ما اکنون در دنیای ولادیمیر پوتین زندگی می کنیم» در روزنامه نیویورک تایمز استدلال کرده رویدادهای هفته گذشته ضرورت نیاز به بازنگری بنیادین در پروژه نظم فعلی را ایجاب کرده است.

دوران «پساجنگ» یا دوره «بین دو جنگ»

روزنامه‌نگارانی که در دهه‌های 1920 و 1930 درباره امور بین‌الملل می‌نوشتند، از این دوران با عنوان دوران «پساجنگ» یاد می‌کردند. آن‌ها وقایع را از منشور جنگ بزرگی می‌دیدند که چند سال پیش از آن اروپا را ویران کرده بود. این در حالی است که مورخان امروزه از همان سال‌ها به عنوان دوره «بین دو جنگ» یاد می‌کنند -به این دلیل ساده که آن‌چه را که در آن سال‌ها اتفاق افتاد به عنوان بخشی از مقدمه جنگ جهانی دوم مخرب‌تر تجزیه و تحلیل می‌کنند.

Putin-Is-Campaigning-on-the-Threat-of-Nuclear-War

همه ما امروز باید چنین بینشی داشته باشیم. تجاوز نظامی روسیه به اوکراین یکی از آن لحظاتی است که ما را وادار می‌کند تا دوران خود را دوباره تفسیر کنیم: چیزی که ما آن را صلح 30 ساله پس از جنگ سرد می نامیم (با تمایل به نادیده گرفتن، آگاهانه یا ناآگاهانه، جنگ‌های یوگسلاوی سابق) اکنون به پایان رسیده است. احتمالا مورخان آینده به این دهه‌های اخیر، به طور کلی، بسیار شبیه به دوران بین‌جنگ، و به‌عنوان فرصتی از دست رفته، نگاه خواهند کرد.

بی‌‌معنایی دفاع از نظم اروپایی پس از جنگ سرد

هرچه زودتر همه این مسئله را بپذیریم، بهتر می‌توانیم برای اتفاقات بعدی آماده شویم. نوعی انکار منفعت‌طلبانه در پایتخت‌های غربی رخنه کرده و ما را از دیدن بدیهیات باز می‌دارد. درخواست‌های پرشور برای دفاع از نظم اروپایی پس از جنگ سرد هیچ معنایی ندارد زیرا این دوران به پایان رسیده است.

220202-putin-war-russia-ukraine-tease-01_yqc9is

در پی اشغال کریمه توسط روسیه در سال 2014، آنگلا مرکل، صدراعظم وقت آلمان، با ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه گفتگو کرد و به باراک اوباما گزارش داد که از نظر او، پوتین ارتباط خود را با واقعیت از دست داده است. به گفته مرکل، پوتین در «دنیای دیگری» زندگی می‌کند. اما امروز همه ما در آن دنیا زندگی می‌کنیم. به قول توسیدید، در این دنیا، «اقویا آن‌چه را که می‌توانند انجام می دهند و ضعیفان آن‌چنان که باید رنج می برند».

چگونه به اینجا رسیدیم؟

چگونه به اینجا رسیدیم؟ اول، ما باید درک کنیم که این جنگ روسیه نیست، جنگ پوتین است. او از نسل خاصی از مقامات امنیتی روسیه است که هرگز نتوانستند خود را با شکست مسکو در جنگ سرد آشتی دهند. از نگاه آن‌ها، اتحاد جماهیر شوروی بدون خسارت نظامی یا تهاجم خارجی از روی نقشه محو شد. برای آن‌ها، حمله فعلی به اوکراین یک نقطه عطف منطقی و ضروری است. نظم امپراتوری می‌تواند بار دیگر بازتنظیم شود. آن‌ها علاقه‌ای به آینده ندارند، بلکه می‌خواهند گذشته را بازنویسی کنند.

1564756

در حالی که خشمگین و مستاصل به حمله موشک‌های روسی به کیف نگاه می‌کردم، ناگهان متوجه شدم که بسیاری از روس‌ها هنگام بمباران بلگراد در دو دهه پیش، باید همین احساس را داشته باشند. تهاجم پوتین ممکن است بیشتر از سر انتقام‌جویی باشد تا استراتژی کلان.

بین تجدیدنظرطلبی و انتقام‌جویی تمایزی وجود دارد. تجدیدنظرطلب‌ها مایلند نظمی بین‌المللی به دلخواه خود بنا کنند. اما انتقام‌جویان با ایده تلافی‌جویی معنا پیدا می‌یابند. آن‌ها رویای تغییر جهان را ندارند، بلکه رویای تغییر مرزها را با پیروزی در آخرین نبرد در سر می پرورانند.

پوتین منزوی‌تر می‌شود یا غرب

اگر پوتین امروز موفق شود، غرب فقط باید خود را مقصر بداند. در حالی که افکار عمومی غربی خود را با این ایده هیپنوتیزم می‌کردند که روسیه در حال انحطاط شدید است –و برخی ترجیح می‌دادند آن‌را «بشکه باروتی با بمب‌های هسته‌ای» بخوانند- رئیس‌جمهور روسیه شروع به اجرای استراتژی خود کرد.

putin-russia-971036

پوتین سال‌هاست که در حال تحکیم حوزه نفوذ خود بر اتحاد جماهیر شوروی سابق است و این کار را از طریق جنگ با گرجستان در سال 2008 و الحاق کریمه در سال 2014 کلید زد. اخیراً، او کنترل خود را بر بلاروس و آسیای مرکزی مستحکم کرده است. حالا او گام بعدی و دراماتیک را برداشته است.

بایدن روز پنجشنبه گفت که در واکنش به تهاجم به اوکراین، قصد دارد پوتین را در صحنه بین‌المللی منزوی کند. این یک مجازات مناسب برای این نقض قوانین بین المللی است، اما ممکن است اوضاع به شکلی که او تصور می‌کند، پیش نرود. این خطر واقعی وجود دارد که در عوض این غرب است که می‌تواند خود را منزوی‌تر ببیند.

اتحادی برای چالش سلطه آمریکا؛ بزرگ‌ترین ذی‌نفع بحران فعلی

طی دو ماه گذشته، اتحاد مسکو و پکن به لطف هدف مشترک به چالش کشیدن سلطه آمریکا، از فرضیه به واقعیت مبدل شده است. در حالی که نخبگان چینی به سختی از تهاجم بی پروای روسیه به اوکراین هیجان زده هستند (در حالی که چینی‌ها تعهد خود را مبنی بر عدم نقض حاکمیت دولت محترم می‌دانند)، شکی نیست که آن‌ها در کنار مسکو خواهند ماند.

Cina-_Xi-Putin

 نگاه کنید که چگونه پکن در توصیف رسمی جنگ پوتین به عنوان یک حمله امتناع کرد. شی جین پینگ، رئیس جمهور چین ممکن است بزرگ‌ترین ذین‌فع از بحران فعلی باشد: آمریکا نه تنها ضعیف به نظر می‌رسد، بلکه اکنون خود را در اروپا گرفتار می‌بیند و نمی‌تواند بر آسیا تمرکز کند.

حاکمیت یک رژیم تازه متولد شده پسا امپراتوری

بسیاری از کشورها درگیری بین روسیه و غرب را به عنوان مناقشه بین امپریالیست‌های قدیمی می‌بینند که به سختی بر آن‌ها تأثیر می‌گذارد. نگرانی بیش‌تر و فوری‌تر این است که تحریم‌های اعمال شده توسط غرب باعث افزایش قیمت انرژی و مواد غذایی می‌شود. غرب تنها در صورتی می‌تواند بر شکاکان تلاش‌های خود برای مبارزه با پوتین پیروز شود که موفق شود به خارج از اروپا نشان دهد که آن‌چه در کیف در خطر است سرنوشت یک رژیم طرفدار غرب نیست، بلکه حاکمیت یک رژیم تازه متولد شده پسا امپراتوری است.

PRC_222186805

برخی قبلاً این ایده را درک کرده‌اند: سفیر کنیا در سازمان ملل متحد آنچه را که در اوکراین اتفاق می‌افتد به تصویر کشید، وقتی که گفت: «وضعیت کنونی بازتاب تاریخ ما است. کنیا و تقریباً تمام کشورهای آفریقایی با پایان امپراتوری متولد شدند».

معنای پایان صلح برای اروپا؛ افزایش اتحاد، کاهش اعتماد به‌نفس

پایان صلح برای اروپا چه معنایی دارد؟ مسلما عواقب وخیمی خواهد داشت. جنگ در اوکراین پتانسیل ترسناکی برای شعله‌ور شدن آتش درگیری‌های زیر خاکستر در حاشیه این قاره، از جمله در جاهای دیگر در فضای پس از فروپاشی شوروی و بالکان غربی، دارد. رهبران جمهوری صربسکا ممکن است پیروزی پوتین در اوکراین را نشانه‌ای دال بر تجزیه بوسنی درک کنند. رهبران روسیه‌دوست در اتحادیه اروپا نیز از پیروزی پوتین احساس جسارت بیش‌تری خواهند کرد. حمله به اوکراین اروپا را متحد کرده، اما به اعتماد به نفس آن نیز لطمه خواهد زد.

اما به طور اساسی‌تر، رویدادهای هفته گذشته نیاز به بازنگری بنیادین در پروژه اروپایی دارد. در 30 سال گذشته، اروپایی‌ها خود را متقاعد کرده‌اند که قدرت نظامی ارزش این همه هزینه را ندارد و برتری نظامی آمریکا برای منصرف کردن سایر کشورها از تعقیب جنگ کافی است. و بدین ترتیب بودجه‌‌های دفاعی‌شان کاهش یافت. از نظر آنها آن‌چه مهم بود، عقلانیت، قدرت اقتصادی و قدرت نرم است.

تحریم‌ها تانک ها را متوقف نمی‌کنند!

اکنون می‌دانیم که تحریم‌ها نمی‌توانند تانک‌ها را متوقف کنند. اعتقاد راسخ اروپا مبنی بر اینکه وابستگی متقابل اقتصادی بهترین تضمین برای صلح است اشتباه از آب درآمده است. اروپایی‌ها از طریق جهانی‌کردن تجربه خود پس از جنگ جهانی دوم در مورد کشورهایی مانند روسیه اشتباه کردند. سرمایه‌داری برای تعدیل اقتدارگرایی کافی نیست. تجارت با دیکتاتورها کشور شما را امن‌تر نمی‌کند و نگه داشتن پول رهبران فاسد در بانک‌های شما آنها را متمدن نمی‌کند، بلکه شما را فاسد می‌کند. استقبال اروپا از منابع هیدروکربنی روسیه فقط این قاره را ناامن‌تر و آسیب‌پذیرتر کرد.

vladimir-putin-world-war-3-nuclear-weapons-global-catastrophe-1049004

بی‌ثبات‌کننده‌ترین اثر تهاجم روسیه می‌تواند این باشد که بسیاری در سراسر جهان با رئیس جمهور اوکراین، ولودیمیر زلنسکی، موافقت کنند. او در نشست امنیتی مونیخ در این ماه اظهار داشت که کیف مرتکب اشتباهی شده و سلاح‌های هسته‌ای را که از اتحاد جماهیر شوروی به ارث برده بود، کنار گذاشت. عدم تمایل ایالات متحده برای دفاع از کشور دوستی مانند اوکراین می‌تواند حداقل برخی از متحدان آمریکا را به این باور برساند که سلاح‌های هسته‌ای تنها راه تضمین حاکمیت آن‌هاست. تصور این‌که همسایگان چین نیز چنین فکری داشته باشند، سخت نیست. این واقعیت که اکثریت مردم کره جنوبی اکنون طرفدار دستیابی کشورشان به تسلیحات هسته‌ای هستند، نشان می‌دهد که تحرکات پوتین در اوکراین رژیم عدم اشاعه هسته‌ای جهان را به خطر می‌اندازد.

در سال 1993، شاعر و مقاله نویس بزرگ آلمانی هانس مگنوس انزنسبرگر پیش‌بینی کرد که جنگ سرد با عصر هرج‌و مرج، خشونت و درگیری همراه خواهد بود. او با تأمل در آن‌چه در یوگسلاوی و شورش‌های شهری در ایالات متحده مشاهده کرد، جهانی را دید که با «ناتوانی در تمایز بین تخریب و خود‌تخریبی» تعریف می‌شود. در این دنیا، «دیگر نیازی به مشروعیت بخشیدن به اعمالتان نیست. خشونت خود را از قید ایدئولوژی رها کرده است». آقای انزنسبرگر حق داشت. او برای زمانه‌اش خیلی زود بود.