به گزارش اکوایران، «شی جین پینگ» از 7 تا 10 دسامبر در ریاض حضور داشت و در سه اجلاس سران کشورهای عضو شرکت و هزاران سرفصل پرمعنا را در تضاد با منافع ایالات متحده در خاورمیانه تعریف کرد. با لحاظ کردن تنش حاکم بر روابط ایالات متحده و عربستان، طبیعی است که دیدار «شی» را در چارچوب رقابت‌های ژئوپلیتیکی میان واشنگتن و پکن ترسیم کنیم، اما این سفر تصویر بزرگتری را پیش روی ما ترسیم می‌کند؛ چراکه بخشی است از یک مسیر بسیار طولاتی‌تر از تعمیق روابط چین و خاورمیانه که در چارچوبش روابط پکن با چندین کشور منطقه به شکلی جدی بالغ شده است.

مقدمه‌چینی برای رابطه‌ای که بالغ شد

در تاریخچه روابط چین و عربستان، این پنجمین باری بود که رئیس دولت چین راهی ریاض شد. پیش‌تر در جریان سفر «جیانگ زمین» به عربستان در سال 1999، توافقنامه همکاری استراتژیکی نفتی امضا و در نهایت چین به مشتری اصلی انرژی برای پادشاهی تبدیل گشت. سال 2016 نیز «شی» و ملک سلمان، توافقنامه مشارکت استراتژیک جامع امضا کردند؛ توافقی که موجب شد تا پادشاهی بالاترین سطح رواط دیپلماتیک با چین را برای خود ثبت کند.

بین این دو سفر، روابط ریاض و پکن ارتقا یافت و دو بازیگر در حوزه‌های متنوع‌تری چون تجارت، سرمایه‌گذاری، تامین مالی، همکاری در حوزه فن‌آوری و توسعه آموزشی و امنیت رابطه‌شان را ارتقا دادند.

چین از لنز اعراب خلیج فارس

رابطه آمریکا و عربستان درگیر تنش‌های جدی شده است. تلاش‌های «جو بایدن» در سفر ماه ژوئن به ریاض، تقلایی بود برای بازگرداندن رابطه دو بازیگر به مسیر اصلی؛ تلاشی که البته نتیجه‌ای به همراه نداشت. این واقعیتی است که تصمیم اوپک پلاس مبنی بر کاهش تولید روزانه نفت مهر تاییدی بر صحتش زد. با این حال، مرتبط کردن سفر «شی» به ریاض با سفر بایدن به این کشور و قیاس این دو شاید به معنای نادیده گرفتن بخش عمده‌ای از حقایق باشد.

به نوشته شورای آتلانتیک، با وجود اظهارات «مایک پمپئو» وزیر خارجه پیشین آمریکا، نزدیکی چین و عربستان نا ماحصل سیاست‌های نادرست آمریکا است و نه نشان از خیز ریاض برای دستیابی به توافقی بهتر با رقیب واشنگتن. سعودی‌ها و همسایگان این کشور در شورای همکاری خلیج فارس، چین را به عنوان یک شریک قدرتمند دارای حق وتو در شورای امنیت، یک بازار با اهمیت و بزرگ برای انرژی‌های خود و منبعی برای سرمایه‌گذاری تکنولوژیکی‌شان که می‌تواند به این گروه از بازیگران در تعریف اقتصادهای متنوع یاری رساند، می‌بینند؛ پس این رابطه، بیش از یک ترفند برای جلب یا تحقیر آمریکا است.

بذری که بعد از یک دهه ثمر داد

بدون لحاظ کردن روابط چین و خاورمیانه در دهه گذشته، بسیاری از گزاره‌ها نادیده گرفته می‌شود. نشست چین و کشورهای عرب در 8 دسامبر به عنوان نخستین نشست سران اعراب و چین، آغازگر فصل تازه‌ای در روابط طرفین بود. در حقیقت مجمع همکاری چین و کشورهای عرب از سال 2004 هر دو سال یک‌بار در سطح وزیران تشکیل جلسه می‌دهد؛ نشست‌هایی که به طور متناوب میان چین و پایتخت‌های عربی برگزار می‌شود. در هر یک از این نشست‌ها، چین و کشورهای عضو اتحادیه عرب اولویت همکاری را برای دو سال آینده ترسیم کردند.

سال 2022 قرار بر این بود تا مجمع همکاری چین و کشورهای عربی برگزار شود، اما در ازای آن نشست مشترک برگزار شد و تا حد زیادی به اهداف تعریف شده و در اولویت قرار گرفته، عمل کرد. همزمان، به نظر می‌رسد که اجلاس سران چین و شورای همکاری خلیج فارس بیش از هر زمان دیگر بر تغییر راهبرد تجاری میان این گروه از بازیگران متمرکز شده باشد.از همین رو به باور یک ناظر معمول و فعال در حوزه خاورمیانه، این سه اجلاس را هم می‌توان رخدادی تازه قلمداد کرد و هم مخرب. اما واقعیت آن است که کنار هم قرار گرفتن رهبر چین با کشورهای عرب نشان از آخرین مرحله‌ای دارد که طی دو دهه گذشته بذرش پاشیده و بدان رسیدگی شده و حالا زمان زمان باروری‌اش فرا رسیده است.

فصلی تازه در روابط اعراب و چین

نشست سران چین و عربستان که 9 دسامبر برگزار شد، چشمگیرتر از دو نشست دیگر بود. بیانیه انتهایی منتشر شده نشان داد که دو کشور تا چه اندازه همکاری کرده‌اند؛ علاوه بر آن مفاد این بیانیه نشان از جاه‌طلبی‌های دو بازیگر برای ادامه فعالیتشان در همه زمینه را به رخ کشید. بعد از پایان این اجلاس، رسانه‌های سعودی گزارش دادند که چهار تا شش تفاهمنامه و توافقنامه به ارزش 30 میلیارد دلار امضا شده است.

حال ناظران در صدد هستند تا متوجه شوند کدامیک از قراردادها و توافق‌ها در عمل اجرایی خواهند شد. چین در اجلاس با حضور رهبران عرب سرفصل همکاری طرفین تا پنج سال آینده را تعریف کرد؛ همکاری در حوزه نفت و گاز، امور مالی و سرمایه‌گذاری، نوآوری و فن‌آوری‌های جدید، هوا و فضا و زبان و فرهنگ. بسیاری از این حوزه‌ها با طرح کمربند و جاده در هم تنیده شده‌اند.

چرا چین جانب اعراب را گرفت؟

آنگونه که ناظران می‌گویند، نکته قابل تأمل‌تر آن است که چین با طرح ادعایی عجیب به پایان دادن مناقشه‌ها درباره سه جزیره ایرانی تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی اشاره کرد؛ ادعایی که واکنش ایران را به دنبال داشت. بلافاصله بعد از خروج بریتانیا از خلیج فارس در سال 1971، ایران سه جزیره را که پیش‌تر توسط امارات اداره می‌شد اما جزو خاک ایران بود، در اختیار گرفت. این موضوع از آن زمان تا به امروز به موضوع اختلاف‌ها میان امارات و ایران تبدیل شده است.

حال در چنین شرایطی ورود چین به موضع ادعایی نه‌تنها غیرعادی است، بلکه به ادعای گروهی از ناظران با لحاظ کردن شراکت استراتژیک همه‌جانبه ایران با چین، در قاب خیانت تعبیر شده است. با وجود اجماع عمومی در این مورد که چین و ایران، شرکای طبیعی هستند و روابطشان ورای رابطه چین و شورای همکاری خلیج فارس است، حمایت پکن از پادشاهای خلیج فارس چندان تعجب‌آور نیست، چراکه منافع اقتصادی چین در بخش عربی خلیج فارس بیش از ایران تامین می‌شود.

با این همه، این سلسله نشست‌ها احتمالا برای آمریکا نگران‌کننده‌تر است؛ بویژه به این دلیل که رقیب استراژیک این کشور در منطقه‌ای با مرکزیت ژئوپلتیکی با متحدان و شرکای کلیدی آمریکا همصدا شده است. سفر «شی» نشان می‌دهد که چین در باب آنچه در خاورمیانه می‌خواهد، چشم‌انداز روشنی دارد و منافعش را در همین راستا با کشورهای عربی همسو کرده است. ایالات متحده ناچار نیست چین را شکست دهد، اما می‌تواند با دیدی مثبت‌تر خاورمیانه را در طرح استراتژی وسیع‌تر خود تعریف کند و در عین حال به نگرانی‌های متحدان و شرکای منطقه‌ای در خاورمیانه و شمال آفریقا پاسخ دهد.