به گزارش اکوایران، تداوم جنگ در اوکراین و حمایت غرب از کی‌یف، تحلیل‌گران و سیاست‌مداران غربی را با پرسشی اساسی مواجه کرده است؛ این‌که غرب باید تا لحظه شکست قطعی پوتین پشتیبان و حامی اوکراین بماند و یا این‌که کی‌یف را به سما مصالحه با مسکو، حتی در صورت از دست دادن بخش‌هایی از سرزمینش، سوق دهد.

استفان والت، نظریه‌پرداز مشهور روابط بین‌الملل با انتشار یادداشتی در فارین پالیسی با عنوان اوکراین آزمون سیاست خارجی جهان است تلاش داشته مواضع هر دو دیدگاه را مورد بررسی خود قرار دهد.

وقتی یکدیگر را متهم می‌کنیم

مانند تقریباً هر چیز دیگری که این روزها در سیاست وجود دارد، بحث در مورد جنگ در اوکراین اغلب به مسیرهای ناخوشایندی منتهی می‌شود. اگر بگویید نگران تشدید تنش هستید، با این واکنش مواجه می‌شوید که هنوز درک نکرده‌اید هدف نهایی ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، احیای امپراتوری قدیمی شوروی است و چنان‌چه ابراز نگرانی کنید جنگ یک انحراف پرهزینه و بالقوه خطرناک از دیگر اولویت‌های سیاست خارجی است، در این صورت احتمالاً به مماشات و کوتاهی در برابر مسکو و یا چیزی بدتر متهم خواهید شد.

در مقابل، اگر طرفدار حمایت بی‌پایان غرب از اوکراین باشید، احتمال تشدید تنش را نادیده می‌گیرید و اگر معتقدید جنگ باید تا زمانی که روسیه شکستی قاطع را متحمل شود و پوتین برکنار شود، ادامه یابد، منتقدان شما را به عنوان جنگ‌افروزی محکوم خواهند کرد که به هزینه‌هایی توجهی نمی‌کند که می‌تواند همه ما را نابود کند.

 این سطح از سرگردانی برای بحث جدی در مورد راهکارهای جایگزین و گزینه‌های سیاست در زمانی که عدم قطعیت زیاد است و سنجیدن دقیق هزینه‌ها و منافع ابتکارعمل‌ها حیاتی است، مناسب نیست. فروتنی، همدلی و توجه به منطق و شواهد باید اصول راهنمای جهان باشد، اما حفظ این ویژگی‌ها در زمانی که جنگ بی‌داد می‌کند، مردم می‌میرند و احساسات ملتهب می‌شوند، دشوار است.

با این حال، اگر کمی به عقب برگردیم، بحث در مورد اوکراین را می‌توان به عنوان نمونه‌ای از شکاف طولانی مدت در محافل سیاست خارجی در نظر گرفت. این شکاف در بحث‌های مربوط به ویتنام در دهه 1960 و در مورد تصمیم به حمله به عراق در سال 2003 مشهود بود. این جهان‌بینی‌های در حال رقابت هم‌چنین برای تفاوت‌های سیاسی بین طرفداران مداخله‌گرایی پرانرژی ایالات متحده و کسانی که از محدودیت بیش‌تر در سیاست خارجی حمایت می‌کنند، اساسی است.

نگران از کوچک‌ترین تغییرات

کسانی که طرفدار حمایت بی‌پایان از اوکراین هستند، جهان را بسیار به هم پیوسته و حساس به تغییرات کوچک می‌دانند. در این دیدگاه، نظم بین‌المللی چیز شکننده‌ای است – مانند بازارهای مالی که در آن کمی اخبار بد می‌تواند جرقه‌ی وحشت را برانگیزد و باعث فروپاشی کل بازار شود. برای کسانی که این گونه فکر می کنند، حتی شکست‌های جزئی نیز می‌تواند شهرت یک قدرت بزرگ را از بین ببرد، متحدانش را به سمت گرایش به تغییر و دست و پنجه نرم کردن با حریف سوق دهد کند، قدرت‌های تجدیدنظرطلب را جسور کند، و تغییرات سریع و گسترده‌ای را در نظم بین المللی ایجاد کند.

با همین منطق، حتی پیروزی های کوچک نیز می تواند منافع بزرگی در زمینه ها و مسائل دیگر ایجاد کند و اگر ایالات متحده در برخی از مناقشات بین‌المللی در صدر قرار گیرد، ظاهراً متحدان در سراسر جهان مطمئن خواهند شد، متجاوزان بالقوه برای سال‌ها منصرف خواهند شد و نظم موجود تقویت خواهد شد. با این حال، اگر ایالات متحده شکست خورده یا حتی مصالحه کند، اوضاع مخاطره‌آمیز می‌شود.

از این منظر، اگر روسیه چیزی از جنگ به دست آورد، اشتهای پوتین بیشتر خواهد شد و او احتمالاً فکر می‌کند که می‌تواند به باج‌گیری از غرب ادامه دهد تا هر چه می‌خواهد به او بدهند. بدین ترتیب ایالات متحده و ناتو اعتبار خود را از دست خواهند داد، جنگ‌های تجاوزکارانه بار دیگر به عنوان ابزار مشروع دولت‌سازی تلقی خواهند شد، چین تصمیم خواهد گرفت که می‌تواند تایوان را هر زمان که بخواهد تصاحب کند، هر نمودی از «نظم مبتنی بر قواعد» فرو می‌پاشد، و وای بر ما. اما اگر روسیه کاملاً شکست بخورد و پوتین بازنشسته شود (به بیان مؤدبانه)، آن‌گاه تجدیدنظرطلبان در سراسر جهان یک بار دیگر خواهند آموخت که تهاجم هیچ سودی ندارد. در این صورت دموکراسی اوکراین شکوفا خواهد شد، لیبرالیسم جان تازه‌ای در سرتاسر جهان پیدا می‌کند، چین از ادعاهایش نسبت به تایوان عقب‌نشینی می‌کند، تورم فروکش می‌کند و روزهای خوشی دوباره باز می‌گردد.

مبارزه بر سر همه یا هیچ 

می‌توان درک کرد که چرا دولت اوکراین و سرسخت‌ترین حامیان غربی‌اش تمایل به ارائه چنین دیدگاهی دارند. اگر مصالحه به همه این نتایج وحشتناک منجر شود و پیروزی چنین مزایای عظیمی را به همراه داشته باشد، به نظر دادن هر‌ آن‌چه اوکراین برای دستیابی به اهداف جنگی خود نیاز دارد، بدیهی است. این فرمول کلاسیک برای شروع یا ادامه جنگ است: شما سعی می‌کنید مردم را متقاعد کنید که انجام اقدامات بیش‌تر با هزینه معقول، مزایای زیادی به همراه خواهد داشت و عدم انجام این کار منجر به فاجعه می‌شود. با توجه به این‌که، در این مورد، ما با یک دشمن مجهز به سلاح هسته‌ای روبه‌رو هستیم، کسانی که این دیدگاه را پذیرفته‌اند نیز تمایل دارند استدلال کنند که تهدیدات هسته‌ای پوتین نشانه‌ی ناامیدی است و در این شرایط نسبت به تسلیم شدن در برابر باج‌گیری هسته‌ای هشدار می‌دهند. جای تعجب نیست که این دیدگاه رسمی از سوی کی‌یف است.

اما نکته اینجاست: اگر پوتین و مشاورانش در امتداد خطوط مشابهی فکر می‌کنند -و دلایلی وجود دارد که باور کنیم این‌گونه است- آن‌ها نیز انگیزه‌ای برای ادامه جنگ دارند (و شاید در صورت شکست آن را تشدید کنند). اگر پوتین جهان را مانند شاهین‌های غربی می‌بیند، پس معتقد است شکست در اوکراین روسیه را در رتبه دوم قدرت‌های جهانی قرار می دهد، چین را وادار می کند ارزش روسیه به عنوان یک متحد را زیر سوال ببرد، سلطه جهانی ایالات متحده را تقویت کند، و احتمالاً رژیم او و و بقای شخصی‌شان را تهدید خواهد کرد. 

و او ممکن است هنوز امیدوار باشد که مصالحه‌ای برای صلح، که اوکراین را از تبدیل شدن به متحد غربی بالفعل باز دارد و ضربه‌ای به آنچه او به عنوان تلاش آمریکا برای تضعیف روسیه می داند، وارد کند، تصمیم اولیه‌اش  برای جنگ را توجیه و بهای هنگفتی را که روسیه برای اشتباهات محاسباتی و بی کفایتی او پرداخت کرده است، موجه جلوه می‌دهد.

نتیجه این است که تصمیم گیرندگان کلیدی در هر دو طرف جنگ را به عنوان یک مبارزه بر سر همه یا هیچ با پیامدهای گسترده جهانی می بینند - که خطر تشدید خطرناک تنش را هر چه بیشتر طول بکشد بدتر می کند. اگر می‌خواهید بفهمید که چگونه ممکن است این اتفاق بیفتد، برداشت ناامیدکننده جرمی شاپیرو از شورای اروپا در روابط خارجی را مرور کنید.

سرنوشت سیاره تغییر نمی‌کند!

اما راه دیگری برای فکر کردن به کل این موضوع وجود دارد. اگر فکر می‌کنید رویدادهای جهان فقط به طور ناقص به هم مرتبط هستند، پس آنچه در اوکراین اتفاق می افتد مهم است، اما به احتمال زیاد سرنوشت این سیاره را تعیین نمی‌کند. در این دیدگاه، تغییرات چشمگیر از نوع توصیف شده در بالا به ندرت اتفاق می‌افتد – و معمولاً تنها زمانی اتفاق می‌افتد که یک قدرت بزرگ به طور کامل سقوط کند و کل ساختار سیاست جهانی دگرگون شود. اغلب اوقات، دولت‌ها سیاست‌های خود را طوری تنظیم می‌کنند که سعی کنند قوی‌ترین قدرت(ها) را کنترل کنند، موازنه‌های قدرت تمایل به اصلاح دارند، و حتی پیروزی‌های یک طرفه معمولاً به جای صلح دائمی، مشکلات جدیدی ایجاد می‌کنند.

افرادی که دنیا را این گونه می‌بینند موافقند که کمک به اوکراین برای دفاع از خود هم از نظر اخلاقی و هم از نظر استراتژیک مطلوب است و حمایت خارجی باید ادامه یابد. اما هر چقدر هم که پیروزی اوکراین و خروج تمام نیروهای روسیه از خاک اوکراین را تحسین کنند، فکر نمی‌کنند که این سوال که چه کسی دونباس را کنترل می‌کند تاثیر زیادی بر سیاست چین در قبال تایوان، تصمیمات هسته‌ای ایران، بحران آفریقا و آمریکای مرکزی یا جنگ بین اتیوپی و اریتره و مسئله پناهندگان داشته باشد.. آنها گمان می‌کنند که شکاف‌ها در اروپا ادامه خواهد یافت حتی اگر اوکراین پیروز شود، این شکاف‌ها احتمالاً با کاهش ترس‌های شدید امروزی از روسیه افزایش می‌یابد. 

یک روسیه شکست خورده برای مدتی تنبیه می شود، اما رهبران جدید روسیه ممکن است به همان اندازه که پوتین از تسلط ایالات متحده ناراحت باشند و هنوز هم می توانند در چندین جا شیطنت کنند. چالش‌های داخلی پیش روی دموکراسی‌های غرب پس از رژه پیروزی در کیف ناپدید نخواهند شد و رقابت‌های محلی و منافع متضاد هر کسی را که به اندازه کافی احمق باشد و سعی در دیکته کردن تکامل سیاسی یک سیاره متنوع و تقسیم‌شده داشته باشد، ادامه خواهد داشت.

اگر این‌گونه فکر کنید، نتیجه این است که پیروزی در اوکراین، اگرچه مطلوب است، اما همه مشکلات جهان را حل نمی کند. به همین ترتیب، ناکامی در تحمیل شکست به روسیه، ضربه فاجعه‌باری به توازن قدرت جهانی یا نظم جهانی در حال تحول نخواهد بود. حتی اگر روسیه به نحوی بتواند به کریمه و شاید برخی از بخش‌های دونباس بچسبد، با گذشت زمان به شدت ضعیف‌تر می‌شود و پوتین (یا جانشینش) توان کمی برای اقدام در ان‌جا خواهند داشت.

موضوع مهم‌تر برای نظم جهانی

کدام یک از این دو جهان بینی به شدت متضاد درست است؟ اگرچه من معتقدم تاریخ مدرن به شدت از گزینه دوم حمایت می‌کند، درگیری بر سر اوکراین می‌تواند استثنایی بر ان باشد. من نمی‌توانم ثابت کنم که تندروها چه در مورد تمایل پوتین برای تشدید تنش و چه در مورد عواقب گسترده تر آنچه در اوکراین اتفاق می افتد اشتباه می کنند. اما آن‌ها هم‌چنین نمی‌توانند ثابت کنند که دیدگاه کم‌تر هشداردهنده‌ای که من ترسیم کرده‌ام اشتباه است.

اما من همچنان بر این باورم که موضوع بسیار مهم‌تر برای نظم جهانی آینده این است که آیا ایالات متحده به تسلط بر قله‌های فرماندهی اقتصاد جهانی ادامه می‌دهد یا به تدریج این موقعیت را به چین تسلیم می‌کند و همچنین اینکه آیا بشر می‌تواند از تغییرات اقلیمی جلوگیری کند. مشکلات دیگر در مقایسه با آن‌ها بی‌اهمیت است. اتفاقی که در اوکراین روی می‌دهد تأثیر چندانی بر این مسائل نخواهد داشت، مگر اینکه یک جنگ طولانی‌مدت به حواس‌پرتی پرهزینه‌ای برای ایالات متحده تبدیل شود و بار فزاینده‌ای بر دوش متحدان اروپایی‌اش ایجاد کند، حتی در شرایطی که چین نفت و گاز با نرخ پایین خریداری می‌کند و با خوشحالی از جنگ جهانی پرهزینه و خطرناک دیگری دوری می‌کند. 

البته راه دیگری که جنگ در اوکراین می‌تواند تأثیری شگرف بر سیاست جهانی بگذارد، درهم شکستن تابوی هسته‌ای خواهد بود، به‌ویژه اگر این گام به تبادل هسته‌ای مهم منجر شود. به نظر می رسد که دولت بایدن نسبت به برخی از افرادی که این خطر را دنبال می کنند، بیشتر مراقب این خطر است، که این چیز خوبی است. من می‌خواهم فکر کنم که مردم با جهان‌بینی‌های شدیداً متضاد همچنان می‌توانند توافق کنند که جنگ هسته‌ای زندگی همه را خراب می‌کند و هیچ هدف سیاسی وجود ندارد که آن را توجیه کند.