به گزارش اکوایران، با پایان جنگ سرد و تشکیل نظام تک‌قطبی، نظریه‌‌پردازان روابط بین‌الملل با خوش‌بینی نسبت نظم جهانی آتی و صلح بین‌الملل به ارائه نظریه های خود پرداختند. با این حال با بالا گرفتن تنش‌ها میان ایالات متحده و چین و آغاز جنگ در اوکراین، چنین چشم‌اندازی مورد تردید قرار گرفته است. 

متیو کرونیگ، معاون مدیر مرکز استراتژی و امنیت اسکوکرافت شورای آتلانتیک، با انتشار یادداشتی با عنوان «تئوری روابط بین‌الملل نشان می‌دهد که جنگ ابرقدرت‌ها در راه است» در مجله فارین پالیسی این مسئله را مورد بررسی خود قرار داده و پیش‌بینی کرده طبق نظریات روابط بین‌الملل، ایالات متحده، روسیه و چین در مسیر برخورد قرار دارند. اکوایران، این مقاله تحلیلی را در دو بخش آماده انتشار کرده که پیش از این بخش اول آن با عنوان «ایران و آمریکا در مسیر اشتباه محاسباتی» منتشر شده و در ادامه بخش دوم و پایانی آن منتشر می‌شود:

انقلاب صنعتی چهارم و ناکارآمدی بازدارندگی هسته‌ای

برخی دیگر استدلال می‌کنند بازدارندگی هسته‌ای هم‌چنان کارکرد دارد، اما باید متذکر شد که فن‌آوری نظامی در حال تغییر است. جهان در حال تجربه «انقلاب صنعتی چهارم» است، زیرا فن‌آوری‌های جدید -مانند هوش مصنوعی، محاسبات کوانتومی و ارتباطات، رباتیک، موشک‌های مافوق صوت، انرژی هدایت‌شده و غیره- نوید تغییر اقتصاد جهانی، جوامع و میدان نبرد را می‌دهند.

بسیاری از کارشناسان دفاعی باور دارند ما در آستانه انقلاب جدیدی در امور نظامی هستیم. این امکان وجود دارد که این فن‌آوری‌های جدید –همانند نقش تانک‌ها و هواپیماها در آستانه جنگ جهانی دوم- به ارتش‌هایی که دست به حمله می‌زنند، مزیت بدهد و احتمال وقوع جنگ را بیش‌تر کند. حداقل، این سیستم‌های تسلیحاتی جدید می‌توانند ارزیابی‌های مربوط به توازن قوا را به اشتباه انداخته و به خطرات اشتباه محاسباتی دامن بزند.

به عنوان مثال، چین در چندین مورد از این فن‌آوری‌ها -از جمله در موشک‌های مافوق صوت، کاربردهای خاص هوش مصنوعی و محاسبات کوانتومی- پیشرو است. این مزایا -یا حتی تصور نادرست در پکن مبنی بر وجود این مزیت‌ها- می‌تواند چین را برای حمله به تایوان وسوسه کند.

نهادهایی که درگیری را تشدید می‌کنند

حتی لیبرالیسم، که به طور کلی یک نظریه خوش‌بین است، دلایلی برای بدبینی ارائه می‌دهد. مطمئناً، لیبرال‌ها درست می‌گویند که نهادها، وابستگی متقابل اقتصادی و دموکراسی، همکاری در نظم جهانی لیبرال را تسهیل کرده‌اند. ایالات متحده و متحدان دموکراتیک‌ش در آمریکای شمالی، اروپا و آسیای شرقی بیش از هر زمان دیگری متحد شده‌اند. اما همین عوامل به طور فزاینده‌ای باعث جرقه درگیری بر سر خطوط گسل بین نظم‌های جهانی لیبرال و غیرلیبرال شده است.

در جنگ سرد جدید، نهادهای بین المللی به سادگی به عرصه‌های جدیدی برای رقابت تبدیل شده‌اند. روسیه و چین در این نهادها نفوذ می‌کنند و آن‌ها را بر خلاف اهداف مورد نظر خود می‌گردانند. چه کسی می‌تواند ریاست کشوری را بر نشست شورای امنیت سازمان ملل را در حالی که ارتش هایش در فوریه به اوکراین حمله کردند، فراموش کند؟

به طور مشابه، چین از نفوذ خود در سازمان بهداشت جهانی برای جلوگیری از تحقیقات مؤثر در مورد منشاء ویروس کووید-19 استفاده کرد. این در حالی است که دیکتاتورها برای کسب کرسی در شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد رقابت می‌کنند تا اطمینان حاصل کنند که نقض فاحش حقوق بشر توسط آن‌ها زیر ذره‌بین قرار  نمی‌گیرد. در واقع به جای تسهیل همکاری، نهادهای بین المللی به طور فزاینده ای درگیری را تشدید می‌کنند.

فرسایش وزنه تعادل جهان لیبرال و غیرلیبرال

محققان لیبرال همچنین استدلال می کنند که وابستگی متقابل اقتصادی باعث کاهش تعارضات می‌شود. اما این نظریه همیشه مشکل مرغ و تخم مرغ را با خود داشته است. آیا تجارت محرک روابط خوب است یا روابط خوب محرک تجارت است؟ ما پاسخ را در شرایط واقعی می‌بینیم.

جهان آزاد در حال مشاهده این مسئله است که در شرایطی که از نظر اقتصادی بیش از حد به دشمنان خود در مسکو و پکن وابسته شده، به سرعت در حال فاصله گرفتن از آن‌ها است. شرکت‌های غربی یک شبه از روسیه خارج شدند. قوانین و مقررات جدید در ایالات متحده، اروپا و ژاپن تجارت و سرمایه‌گذاری در چین را محدود می‌کند. سرمایه‌گذاری وال استریت در شرکت‌های فن‌آوری چینی -که با ارتش آزادی‌بخش خلق چین برای تولید سلاح‌هایی که با هدف نشانه گرفتن آمریکایی‌ها ساخته می‌شوند همکاری می‌کنند- غیرمنطقی است.

در حال حاضر، چین هم در حال فاصله گرفتن از جهان آزاد است. به‌عنوان مثال، شی مانع شرکت‌های فن‌آوری چینی در وال‌استریت می شود، چرا که نمی‌خواهد اطلاعات اختصاصی خود را با قدرت‌های غربی به اشتراک بگذارد. وابستگی متقابل اقتصادی بین جهان لیبرال و غیرلیبرال که باید به عنوان یک وزنه تعادل‌بخش برای جلوگیری از درگیری عمل کند، اکنون در حال فرسایش است.

تقسیم جهان به حافظان و تجدیدنظرطلبان وضع موجود

تئوری صلح دموکراتیک معتقدست دموکراسی‌ها با سایر دموکراسی‌ها همکاری می‌کنند. مطابق با گفته بایدن، خط گسل اصلی در نظام بین المللی امروز «نبرد بین دموکراسی و خودکامگی» است. این در حالی است که ایالات متحده هم‌چنان روابط صمیمانه‌ای با برخی از کشورهای غیردموکراسی مانند عربستان سعودی دارد. نظم جهانی به طور فزاینده‌ای با ایالات متحده و متحدان دموکراتیک وضع موجود آن در ناتو، ژاپن، کره جنوبی و استرالیا از یک سو و حکومت‌های تجدیدنظرطلب چین، روسیه و ایران از سوی دیگر تقسیم می شود.

دموکرسی یا خودکامگی؛ کدام کارآمدترند؟

در نهایت، استدلال‌های سازه‌انگاران درباره تأثیرات آرامش‌بخش هنجارهای جهانی همیشه با تردیدهایی در مورد اینکه آیا این هنجارها واقعاً جهانی هستند یا خیر، گرفتار بوده است. در حالی که چین درگیر نسل‌کشی در سین‌کیانگ است و روسیه از اعلام تهدیدات هسته‌ای خود ابایی ندارد و اسیران جنگی در اوکراین را اخته می‌کند، اکنون پاسخ وحشتناک خود را به این پرسش در اختیار داریم.

علاوه بر این، سازه‌انگاران ممکن است توجه داشته باشند که شکاف دموکراسی در مقابل استبداد در سیاست بین‌الملل صرفاً یک موضوع حکمرانی نیست، بلکه شیوه‌های زندگی است. سخنرانی‌ها و نوشته‌های شی و پوتین اغلب مضحکه‌های ایدئولوژیک درباره برتری نظام‌های استبدادی و شکست‌ دموکراسی است. چه بخواهیم، چه نخواهیم، ما در قرن بیستم به رقابت بر سر این‌که آیا دولت‌های دموکراتیک یا خودکامه می‌توانند عملکرد بهتری برای مردم خود داشته باشند، بازگشته‌ایم و عنصر ایدئولوژیک خطرناک‌تری را به این رقابت اضافه می‌کنیم.

خوشبختانه امیدهای خوبی هم وجود دارد. بهترین درک از سیاست بین‌الملل را می‌توان در ترکیبی از نظریه‌ها یافت. متأسفانه، لحظات روشنگری که تاریخ را در در یک دوربرگردان به سوی عدالت می‌چرخاند، اغلب تنها پس از جنگ‌های ابرقدرت‌ها ظاهر می‌شود. بیایید امیدوار باشیم که جنگ جهانی سوم تکرار نشود. اما نظریه روابط بین‌الملل دلایل زیادی برای نگران بودن به ما می‌دهد.