شاید مهم ترین بحرانی که نظام بهداشت و درمان با آن مواجه است، دست و پنجه نرم کردن با فشارهای مالی و اقتصادی باشد که نه تنها گریبان گیر اقتصادهای کوچک تر و ضعیف تر است که به مراتب تبعات سهمگین تری برای اقتصادهای بزرگ تر به همراه دارد.

با آغاز پاندمی کرونا این مشکلات نظام درمانی مانند زخمی قدیمی که ناگهان دهن باز میکند شروع به تحلیل بردن بدنه نظام درمانی و همچنین اقتصاد خانواده‌ها کرد. در ادامه ترجمه مقاله ای از استفانی گوئین معاون اول رئیس جامعه پزشکان خانواده آمریکا را میخوانید که در آن به مشکلات اقتصادی نظام درمانی آمریکا پرداخته است.  

در آخرین مطلبی که در سال 2019 منتشر کردم، به آن دسته از مسائل خدمات بهداشت و درمان پرداختم که در دهۀ گذشته بر پزشکی خانواده و نظام بهداشت و درمان اثر گذاشته است. در آن مطلب به این نکته اشاره کردم که «سیاست نظام درمان در دهۀ آتی احتمالاً تابعی از روشمان برای توزیع یا تخصیص خدمات بهداشت و درمان و همچنین تلاش‌های شتاب‌گرفته‌ای خواهد بود که در راستای کنترل هزینه‌های درمان به کار می‌بندیم.» در مقالۀ حاضر می‌خواهم این موضوع را کمی بیشتر توضیح بدهم.

به نظر من خط‌ مشی فعلی خدمات بهداشت و درمان کشش و رانشی مداوم بین انسان‌دوستی و اقتصاد است. به عبارت دیگر نظام درمان هر آن‌چه که در محدودۀ منابع موجود از دستمان برمی‌آید، برای مردم انجام می‌دهد. دکتر آتول گاواند، پزشک و کارشناس ارشد سلامت عمومی در مقالۀ جالبی که در نیویورکر منتشر شده، این سؤال را مطرح کرده است که «آیا خدمات بهداشت و درمان یک حق است؟» دکتر گاواند در ابتدای مقاله به این موضوع اشاره می‌کند که «ایالات متحده تنها کشور توسعه‌یافته‌ جهان است که بر سر پاسخ این سؤال به توافق نرسیده است».

کنگره نمایندگان AAFP با اتخاذ سیاستی مشخص در سال 2017 از جانب سازمانمان به این سؤال پاسخ داد؛ آن سیاست این بود که «سلامت حق اساسی هر فردی است و حق سلامت شامل دسترسی همگانی به خدمات بهداشت و سلامت به‌موقع، قابل‌قبول، با هزینۀ معقول و کیفیت مناسب می‌شود».

بحث‌های بهداشت و درمان در عصر سیاسی مدرن به شدت متعصبانه و کورکورانه است، اما چالش‌های فراروی افراد، خانواده‌ها، کسب و کارها و نظام سلامت و درمان روز به روز بیشتر حالت اضطراری و فوری به خود می‌گیرد، بنابراین اکنون زمان آن رسیده است که تعصب را کنار بگذاریم و با جدیت درصدد ارائۀ خدمات درمان و ایجاد ساختاری مالی بربیاییم که بتواند نیازهای جمعیتی را برآورده کند که با سرعتی فزاینده در حال پیرتر، بیمارتر و فقیرتر شدن است. بحث فعلی درباره خدمات بهداشت و درمان متمرکز بر سه مضمون اصلی است که عبارت‌اند از جمعیت ناسالم، تغییر هزینه‌های خدمات سلامت و درمان و شکنندگی اقتصادی جمعیت.

جمعیت ناسالم

جمعیت ناسالم موضوع جدید و شگفت‌انگیزی برای پزشکان خانواده نیست، اما باید بدانید که ما جامعه سالمی نیستیم؛ متأسفانه رو به سالم‌تر شدن نیز نمی‌رویم. بسیاری از پژوهشگران این روند را به خوبی اثبات کرده‌اند، برای مثال مرکز کنترل و پیشگیری بیماری‌ها (CDC) گزارش داده است که از هر ده فرد بزرگسال شش تن به یک بیماری مزمن مبتلاست و چهار تن از هر ده فرد بزرگسال از دو یا چند عارضه مزمن رنج می‌برد. همچنین CDC برآورد می‌کند که 90% از 5/3 تریلیون دلار هزینه‌های سالانه ملی نظام سلامت و درمان برای افراد مبتلا به بیماری‌های مزمن و روانی مصرف می‌شود.

مثال‌های زیر شیوع بیماری‌ها و پیامدهای اقتصادی‌شان را نشان می‌دهد:

  • هزینه سالانه بیماری‌های عصبی سرسام‌آور است و بالغ بر 800 میلیارد دلار می‌شود. تا سال 2030 نزدیک به 600 میلیارد دلار فقط برای درمان سکته مغزی و دمانس (زوال عقل) هزینه خواهد شد. به‌علاوه کمردرد، فتق دیسک در ستون فقرات و گردن، گزگز و مورمور شدن اندام ها، ضایعه مغزی، سر شدن و بی‌حسی انگشتان پا، میگرن، صرع، ام اس، ضایعه نخاعی و پارکینسون شایع‌ترین بیماری‌هایی‌اند که بار سنگینی را به اقتصاد تحمیل می‌کنند.

  • بیش از 30 میلیون آمریکایی مبتلا به دیابت‌اند و 84 میلیون آمریکایی دیگر نیز در معرض خطر ابتلا به دیابت نوع 2 قرار دارند. هزینه‌های سالانه دیابت برای نظام سلامت و درمان آمریکا بالغ بر 327 میلیارد دلار است.

  • چاقی مشکل یک نفر از هر سه فرد بزرگسال و یک کودک از هر پنج کودک است. برآورد می‌شود که چاقی سالانه 147 میلیارد دلار هزینه را به نظام سلامت و درمان آمریکا تحمیل می‌کند.

  • تقریباً 7/5 میلیون آمریکایی با بیماری آلزایمر دست و پنجه نرم می‌کنند. برآورد می‌شود که هزینه‌های درمان بیماری آلزایمر سالانه بین 159 و 215 میلیارد دلار باشد؛ انتظار می‌رود این هزینه تا سال 2040 به بیش از 350 میلیارد دلار افزایش یابد.   

تغییر هزینه‌های خدمات بهداشت و درمان

براساس نظرسنجی سال 2019 بنیاد خانواده کایزر درباره مزایای کارفرمایان، متوسط هزینه طرح سلامت با حمایت کارفرمایان در سال 2009 برای یک خانواده چهارنفره 13375 دلار وسهم کارکنان از این مبلغ 3515 دلار بود. این هزینه در سال 2019 به 20576 دلار افزایش یافت و سهم کارکنان بالغ بر 6015 دلار شد. این مبلغ بیانگر افزایشی بیش از 50 درصد در هزینه‌ کلی بیمه، ظرف یک بازه ده‌ساله است. درنتیجه کارفرمایان درگیر تغییر هزینه‌ای کلان هستند و بار مالی سنگین‌تری را به دوش کارکنانشان می‌اندازند.

سه واقعیت آماری زیر بیانگر این موقعیت است:

  • متوسط سهم کارکنان برای پوشش خانواده از سال 2009 تاکنون حدود 71% افزایش داشته است؛

  • در حال حاضر کارکنان به‌طور متوسط 30% از هزینه‌های بیمه سلامت با حمایت کارفرما را مستقیماً پرداخت می‌کنند ـ این سهم در شرکت‌های کوچک‌تر بسیار بالاتر می‌رود و

  • مبلغ متوسط کسر سالانه ظرف ده سال گذشته افزایشی صددرصدی داشته است.

همچنین این واقعیت آماری نگران‌کننده است: سهم متوسط کارکنان از حق بیمه، کسورات و دیگر هزینه‌های پرداخت از جیب در ده سال گذشته 56% افزایش داشته است، حال آن‌که میزان متوسط افزایش دستمزد فقط 26% بوده است. تغییر هزینه از کارفرمایان به کارکنان بار اقتصادی سنگین و سنگین‌تری را به افراد و خانواده‌ها تحمیل می‌کند، این فشار مسلماً عواقب ناخوشایندی خواهد داشت.

شکنندگی اقتصادی

محیطی که آخرین بحث جدی‌مان را درباره خدمات سلامت و درمان در سال 2010 شکل داد، از آن زمان تاکنون تغییرات شگرفی کرده است، بااین‌حال مؤلفه‌های اقتصادی بنیادی برای افراد و خانواده‌ها تقریباً مشابه است. در سال 2010 تقریباً 5/46 میلیون فرد غیرسالمند بیمه نداشتند و تمرکز بحث حول ACA بر گسترش پوشش بیمه بود. ACA تعداد بیمه‌نشدگان را در حد چشمگیری کاهش داد و از 50 میلیون تن در سال 2009 به کمتر از 7/26 میلیون تن در سال 2016 رساند، اما این روند در حال تغییر است. برآوردها حکایت از آن دارد که هم‌اکنون حدود 30 میلیون تن فاقد پوشش بیمه هستند.

امروزه نیز مانند گذشته مسئله اصلی تأثیر اقتصادی دستیابی به پوشش خدمات سلامت و استفاده به‌موقع و اثربخش از این پوشش است. شکنندگی اقتصادی خانواده‌های آمریکایی در ترکیب با افزایش هزینه‌های فردی خدمات سلامت موجب شده است که فشار کمرشکن رو به پایینی به افراد و خانواده‌ها وارد شود. درنتیجه بهره‌گیری آمریکایی‌ها از خدمات پزشکی در حال تغییر است، تغییری که باید مایۀ نگرانی باشد.

نرخ بیکاری در سال 2010 حدود 10% بود؛ اما امروزه نرخ بیکاری نزدیک به پایین‌ترین رکورد ثبت‌شده، قریب به 5/3 % است. بااین‌وجود براساس گزارشی که اداره آمار با عنوان درآمد و فقر در ایالات متحده آمریکا در سال 2018 منتشر کرده است، 1/38 میلیون آمریکایی با فقر دست و پنجه نرم می‌کنند.

واقعیت دیگری که به همین اندازه نگران‌کننده است، این است که اکثر آمریکایی‌ها علی‌رغم پایین بودن نرخ بیکاری و افزایش دستمزدها، همچنان برای گذران زندگی کاملاً به چک حقوقشان وابسته‌اند. در واقع براساس گزارش هریس پال، 78 % کارکنان هیچ پس‌اندازی ندارند و تمام حقوقشان را در ماه خرج می‌کنند، در این بین حقوق 25% کارکنان کفاف مخارج ماهانه‌شان را در سال گذشته نداده است و 20 % کارکنان تمام حقوقشان را صرف پرداخت صورت‌حساب‌های کوچک کرده‌اند. 71 % کارکنان مقروض‌اند و 56% می‌گویند که بدهی‌های‌شان هرگز تمام نخواهد شد.

حال این واقعیت‌ها را در مقابل روندهای شکل‌گرفته در خدمات درمان و بیمه سلامت که در دو بخش گذشته اشاره شد، قرار بدهید تا متوجه شوید که آتشفشانی در حال فوران کردن است. نشانه‌های انفجار قریب‌الوقوع کاملاً واضح است:

  • براساس نظرسنجی اخیر گالوپ، آمریکایی‌ها تقریباً 88 میلیارد دلار در 12 ماه گذشته برای پرداخت هزینه‌های درمان قرض گرفته‌اند و 65 فرد بزرگسال در 12 ماه گذشته مشکل سلامتی داشته‌اند، اما به دلیل هزینه‌های بالا برای درمان اقدام نکرده‌اند؛

  • گزارش صندوق مشترک‌المنافع با عنوان پسرفت: چگونه نداشتن بیمه سلامت مناسب باری سنگین را بر دوش خانواده‌های کارگر تحمیل کرده است نشان می‌دهد که دوسوم بزرگسالان آمریکایی زیر 65 سال یا به عبارت دیگر 116 میلیون آمریکایی در سال 2007 قادر به پرداخت هزینه‌های درمانشان نبودند، به این دلیل مقروض شدند، به دلیل نداشتن توانایی مالی از درمان صرف‌نظر کردند، مدتی بیمه نداشتند یا پوشش بیمه را از دست دادند ـ بنابراین نتیجه می‌گیریم هر پوششی که این تعداد داشته‌اند، نتوانسته است به خوبی از آنان در برابر هزینه‌های بالای درمانی محافظت کند و

  • بنا به گزارش اداره حمایت مالی از مصرف‌کنندگان، از هر پنج گزارش بدهی یک مورد شامل دیون پرداخت‌نشده یا هزینه‌های درمان است.

اقتصاد نظام درمان هولناک و تکان‌دهنده است. سخنان زیر از دکتر سارا کالینز، معاون پوشش و دسترسی خدمات درمان صندوق مشترک‌المنافع، توصیفی اجمالی و شیوا از محیط کنونی‌مان است: «می‌بینیم که طوفان تمام‌عیاری از روندهای اقتصادی منفی، خانواده‌های کارگر آمریکایی را تهدید می‌کند.

درحالی‌که قیمت غذا و بنزین در حال افزایش و ارزش مسکن رو به کاهش است، افزایش هزینه‌های درمانی رشد درآمد را سرکوب می‌کند و تعداد کمتری از مردم از بیمه مناسب برخورداراند. درنتیجه کارگران برای پرداخت صورت‌حساب‌ها به زحمت می‌افتند و بدهی‌های پزشکی شکل می‌گیرد.»

واقعیت‌های فوق بحث‌های سیاسی‌مان را در 10 ماه آینده شکل خواهد داد؛ به‌علاوه این واقعیت‌ها مشکلاتی‌اند که باید راه‌حلی برای‌شان پیدا شود. در چند مقاله بعدی دیدگاه و افکارم را بیان خواهم کرد و توضیح خواهم داد که پزشکی خانواده جامع، هماهنگ و مستمر چگونه می‌تواند این مشکلات را حل کند و نظام درمان و جمعیت‌مان را به مسیری سوق دهد که هم از نظر جسمی، هم از نظر مالی سالم‌تر است.»